شب
چون برده ای سیاه و عرق ریز
در زیر تازیانه ی برقی هراسناک
می ریخت آبروی جهان را
و روستا
طفلی مریض بود
با ناله های زار
بر روی زانوان زمین
-مام تیره بخت-
چشم انتظار خواب
خوابی خراب بود
ناگاه
خاموش شد صدا
انگار درد کودک مسکین علاج شد
انگار
کودک به خواب رفت
لالایی بهار
-باران-
به داد کودک بیمار ده رسید
لالایی بهار
خواباند
سقف خانه ی دهقان را
رضا شیبانی- بهار89-...