«احمدرضای عزیز، وزن را فراموش نکن، به توانِ هزار فراموش نکن. حرفِ مرا گوش بده. […] حیف است که حساسیت تو هدر برود و حرفهای قشنگ و جاندارِ تو فرم هنری را پیدا نکنند. یک روز خواهی فهمید که من راست میگفتم.»
ظاهراً خیلیها معتقدند آن «یک روز» پیش از این فرا رسیده و فهمیدهاند که فروغ «راست» نمیگفته. اما برای من داوری در این مورد همچنان دشوار است: آیا فروغ راست میگفت؟ کج میگفت؟ بخشی از تلقیاش درست بوده و بخشی نه؟ هنوز نمیدانم. میدانم که برخی از شعرهای احمدی در نظرم چنان «قشنگ و جاندار»اند که نیاز به هیچ چارچوب و فرم محسوس ندارند؛ خود عین فرمشاناند بی هیچ نمود مجزای فرمشان.