تاریکی
آخرین بغل هوشیار بود
در مستی بزرگ
زان پس که نور مزمن تنهایی
از چشم کور پنجره
بر فرش کهنه تنم این، پیر پوستچین
دستی کشیده باشد.
علی رضا رجبعلی زاده کاشانی