-
بهار نیما/ مهدی عاطفراد
یکشنبه 27 اسفند 1402 19:49
نیما یوشیج نسبت به فصل بهار، کم و بیش، احساس خوشایندی نداشت و فرارسیدن بهار چندان خوشحالش نمیکرد. او خود را مرغی اسیر قفس حس میکرد و بهار نمیتوانست او را، درحالیکه در گوشهی دام قفس دربسته خودش را محبوس میدید، شاد کند یا در دلش شوری برانگیزد. در دو تا از غزلهایی که در سال ۱۳۱۷ سروده، این احساسش را با این بیتها...
-
چه بینشاط بهاری!/ مهدی عاطفراد
یکشنبه 27 اسفند 1402 19:47
بهار سبز طبیعت فرارسیده و من از اشتیاق بهارانه بینشان هستم. سرای جان من از شادی و نشاط تهیست در این خزان جوانی غمآشیان هستم. چه جای شادی و شور؟ در آن زمان که تو در بند رنج، دلتنگی برای آزادی و حبس در قفس تار و تنگ بیدادی . چه جای خوشحالی؟ در آن زمان که اسیری، اسیر جوروجفا و زجر میکشی از زخم مهلک حرمان و درد...
-
بهارانه ها / سعید سلطانی طارمی
شنبه 26 اسفند 1402 04:09
بهار 1 زن گفت: سرشاحه ی چنار ، از دکمه های سبز هیاهو ست. مرد ، از پنجره نگاه به بیرون کرد. در کوچه های شهر زنی سبزه می شکفت. بهار 2 گنجشک ماده آمد کنار پنجره : جیک جیک جیک گنجشک نر، با یک نوار سبز به منقار خود را به او رساند. و لانه ی جدید آغاز شد. 18/12/88 بهار 3 یک روز ، خورشید پای پنجره ات می آید و شیهه می کشد....
-
احترام / سید علی میر افضلی
جمعه 25 اسفند 1402 08:12
به احترام بهار جهان به زمزمه برخاسته ست: درخت، دریا، دشت پرنده، باران، سنگ تو نیز در این طراوت جاری برای پر زدن از خود، دلی مهیا کن!
-
به بهار / محمد ابرغانی
جمعه 25 اسفند 1402 08:10
به بهاری که می رسد از راه حرفها دارم و نمی گویم بگذارید از در آمد که تو ، سر و رویی صفا دهد با یکی چای تازه ی خوشرنگ که کشد هورت خستگی از تنش برون برود بعله ، اینقدر صبر کردم من این یکی دو دقیقه هم رویش خب بهار عزیز سوقاتی این همه چشممان سفید شده که بیایی بگو چه آوردی مات مانده است و قند در دهنش گوئیا مثل سنگ خشک شده...
-
بی خانه / مرتضی دلاوری
جمعه 25 اسفند 1402 07:59
ای ابتذال خیرهی آرامش! بیخانهام... دهانهی آتشفشان کجاست؟
-
نام تو را / علی رضا رجبعلی زاده کاشانی
جمعه 25 اسفند 1402 07:50
-
بهار خوش / محمد علی شاکری یکتا
جمعه 25 اسفند 1402 07:42
-
بهاریه / پاییز رحیمی
جمعه 25 اسفند 1402 07:33
-
فریاد / شارل بودلر
پنجشنبه 24 اسفند 1402 15:03
عشق تو را بدل به فریادى مىکنم اى که تنها تو را دوست مىدارم.. از ژرفاى تاریکْ مغاکى که در آن دلام در افتاده است؛ اینجا غمین دنیایىست. - شارل بودلر
-
ایرج میرزا /@Ancient_factt
سهشنبه 22 اسفند 1402 16:35
مروری گذرا بر زندگی و اندیشههای ایرجمیرزا شاهزاده ایرجمیرزا در سال 1253 در تبریز به دنیا آمد. پدر و پدربزرگش هر دو شاعر بودند و ایرج طبع شعری خویش را از آنها به ارث برد. ایرجمیرزا فارسی، عربی و فرانسوی را در تبریز آموخت. وی در شانزدهسالگی ازدواج کرد و سه سال از ازدواجش نگذشته بود که پدر و همسرش را از دست داد. سپس...
-
بار زنگین / محمد رضا راثی پور
دوشنبه 21 اسفند 1402 14:53
سال 1402 هم با تمام مصایب و مضایقش به پایان رسید و طلایه های سال نو در حال دیده شدن است.سالی که بدلایل اقتصادی و سیاسی ، خواه ناخواه آبستن اتفاقاتی نا خوشایند است.بدلیل سنگینی اضطراب و دلشوره ای که باعث مشغله خاطر و تشویش وقت قاطبه ی مردمیست که دستشان از رانتها و زد و بندهای مالی و باندی خالیست دل و دماغی برای کسی نمی...
-
کو تشنگی.../ علی رضا طبایی
دوشنبه 7 اسفند 1402 16:36
بر من چه رفته، کیست که معنا کند مرا در من، مرا شناخته، پیدا کند مرا سردرگمی است... گم شدهام من، گره گره کو آن کلام معجزه... تا وا کند مرا مرداب خوابمرگی و تالابی از سکون کو تشنگی... که جاری دریا کند مرا تنها صدا... صداست که میماند و کجاست آن حنجره که تندر آوا کند مرا هر لحظهام به چهره نقابی زند زمان ناچار، تا به...
-
ماندگارترین ترانههای ایرانی در یک کتاب
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:58
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مجموعه ترانه «عشق تو نمیمیرد» دربرگیرنده ۲۴ ترانه از علیرضا طبایی، شاعر و ترانهسرای پیشکسوت است که در فاصله سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲ سروده شده و توسط شماری از خوانندگان مشهور موسیقی پاپ ایرانی به اجرا درآمدهاند. طبایی، زمانی به عرصه ترانهسرایی وارد شد که ترانه یا به اصطلاح...
-
دنج / شاهرخ تندرو صالح
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:56
در دنج سوگ صدای سایه سلامی به رنگ و بوی غبار خمیده سروِ نگون صدای زخمی اعماق و طعم منتشر تاریکی و مرگ خنده زنان،رنگ رنگ پرچم ما کجا بایستم وُ های های گریه کنم؟ کجا بایستم اسماعیل؟! کجا بایستم ؟امید!حضرت اخوان خوئی نمرده، نه !دقمرگ شد ! و بامداد و سرو سیمینا بگوسیاوش کسرایی بگو محمد مختاری جناب جعفر پوینده بود بهار...
-
و اکنون عشق / مرتضی نور بخش
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:49
با من چه کرده ای چه در من خلق کرده ای که هر چه میکوشم خود را زندگی کنم انگار بی تو نمیشود چه کرده ای که لبخند تو نگاه تو صدای تو رفیق خیالم شده است گنجینه ای از تو در خیالم به یادگار مانده است که هر روز و هر ثانیه تازه تر میشود چه با دلم کرده ای که لحظه ای یادت از خیالم جدا نمیگردد… #مرتضی_نوربخش_م_نگاه برشی از نوشته...
-
در باب خودکشی/ محسن الوان ساز
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:48
در مورد خودکشی دیدگاههای مثبت و منفی فراوانی وجود دارد. روانشناسان به طور خلاصه خودکشی را راهحلی قطعی برای مشکلی موقت میدانند و استدلال میکنند انتخابی که به حذف انتخابهای آینده منتهی شود، نمیتواند به عنوان گزینهای مناسب در تصمیمگیری مورد استفاده قرار گیرد. دیدگاههای مثبت از جانب فیلسوفانی نظیر نیچه، شوپنهاور،...
-
نیمایی / اقبال مظفری
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:38
در پس دیوارهای شب میشکند بغض سیاه کسی که سینهاش مدفن آوازهای قدیمیست میخواند با صدای خستهٔ مجروح "مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازهتر کن..." در طنین این صدا پرندهایست که هر شب در قفسی تنگ و تار از این شاخه به آن شاخه میپرد باز صدا میخواند با طنینی از ملال "زآهِ شرر بار این قفس را بر شکن و زیر و...
-
رباعی ها / جواد روستا
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:37
با رفتن تو چقدر، از من پَر زد انگار طراوت از رَگم دلخون رفت این باغچه شد قفسقفس آزادی از باطنِ تو فرشتهای بیرون رفت تلخاست بهنامزندگی خُرد شدن انگار که جاده باز عابر بکُشد ما را نه زمانه 'جامعه' ویران کرد این جامعه را خدای شاعر بکشد باید که مُسَبّبین مجازات شوند باید که از اُسطُقُس جهان برگردد ذرّات تنم فقط...
-
نامهای به ابراهیم گلستان با دست خط فروغ/ @literature9
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:34
قربانت بروم. دوستت دارم، دوستت دارم. دلم میخواهد چشمهایم را روی هم بگذارم و وقتی بازشان میکنم پهلوی تو باشم. دلم میخواهد ببوسمت. آنقدر ببوسمت که تشنگیام تمام شود. تنم به یادت بیدار میشود. نامهات را که میخواندم یکوقت متوجه شدم که دارم بلندبلند باهات حرف میزنم. مثل دیوانهها! انگار که تو اینجا بودی. در برقِ...
-
دیوار و پنجره /سعید سلطانی طارمی
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:34
دیوار، مایوس وار پنجره را گفت: «آن سالها بهار که می آمد مرغان سپیدههای مرا پر میکردند از عاشقانهها و تو مدام می خندیدی و آن زن جوان با چشمهای سبز از تو به کوه و دشت جوانی میزد حالا گویی هزارهی ظلمات توفان جنک از من گذشته است و بهاری نیامده آواز عاشقانهی مرغان در یاس سرد و یائسهای مردهست.» البته پنجره گرفته و...
-
نو رباعی / جلیل صفر بیگی
یکشنبه 6 اسفند 1402 16:27
موهات قشنگ از وسط باز شده مانند کتاب قصه ای بر پایم #واران #نورباعی @js313
-
درین دیار همقفساناند…/ محسن صلاحی راد
یکشنبه 6 اسفند 1402 16:24
کس دیدی از زغن به همه عمرِ خود زغنتر؟ در گوشههای جیغِ دو چشمش هر صبح یک مشت جنده ریخته حتی سلام کردنش از بویِ جندهخانه عفنتر.
-
در خیالش گلی... / سعید سلطانی طارمی
یکشنبه 6 اسفند 1402 06:54
در سوگ ریحانه دختر کرمان کاپشنش صورتی بود چشمهایش سیاه ماه زیباییش را از او گرته برداشت آفتاب از گل خندههایش شاد بودن و خندیدن آموخت صبح از بوی او بود سرزد می شناسم عجیب است کودکیهای کوچکترین خواهرم بود داشت می رفت با خانواده سوی افسانه های حماسی در خیالش گلی باز میشد روی لبخندهایش بهاری ناگهان آه، ای آه انفجاری...
-
دود و شهر / سعید سلطانی طارمی
یکشنبه 6 اسفند 1402 06:53
دودی سیاه چرده و موذی افتاده روی سینه ی شهر پیر و نعره می زند: اقرار کن که دمدمه های صبح توی مهی غلیظ با شوق آرزوی زلالی که دستهاش تقسیم بود و دور دهانش جمع در باره ی وزیدن آزادی گپ می زدی اقرار کن که سیل خیالت با میل یک سپیده ی شفاف فریاد می کشید و دودکش کارخانه ها با کله توی خاک فرو می رفتند و گله گله خودرو بنزینی...
-
نیمی طنز و نیمی جدی / محمد رضا راثی پور
یکشنبه 6 اسفند 1402 06:52
بگذرد این قصه ای که دایه ی نادان خواند به گوش چموش ما که بخوابیم دیو نمی میرد و فرشته نیاید ما همه بازیچه فریب سرابیم! از همه اسباب ساحری که چو افیون روح و روان را کشد به معرض تسخیر قدر نفوذ کلام و جادوی الفاظ هیچکدامش نداشت اینهمه تاثیر آنکه بزک کرد دیو را چو فرشته دیده خوش باور و توهم ما بود چهره منجی به ماه ، نقش...
-
واقعه /سعید سلطانی طارمی
یکشنبه 6 اسفند 1402 06:51
بیدار شد مثل همیشه صبح سلامش گفت وقتی صداش کردند لبخند زد و رفت آنقدر نوجوان آنقدر جیب تجربهاش کوچک بود که خوابهای ناشی و شیرینش از وسعت خشونت دیوارهای کور فرماندهان بی عصب و احساس انگشت بیارادهی جوخه فرمان خشک و خونی آتش چیزی نمی شناخت ناچار استاد و تکیه داد به دیوار لبخند زد به صبح ناگه صدای آتش پیجید و گُر...
-
خشت / محمد رضا راثی پور
دوشنبه 30 بهمن 1402 16:58
با شانه هایی بی تفاوت لاشه ی یکروز بی تشویش را تشییع می کردیم تسکین اندوهانمان ، نسیان! تا دور دست شب ، خیابانی که با ما راه می آمد در بی شمار از آگهی ها و علامتها شناور بود زرد و بنفش و قرمز و آبی هر رنگ پیغامی مکرر بود این حاوی اخطار آن حاکی از هشدار هر چند گام رهگذاران شتاب آلود لالایی تکرار را می خواند من مطمئن...
-
آتش / احسان پرسا
دوشنبه 30 بهمن 1402 11:19
رهگذر داشت به لب سیگاری؛ گفت: آتش داری؟ من اشاره به دلم کردم و گفتم: آری.
-
بی صدا / علی رضا رجب علی زاده
دوشنبه 30 بهمن 1402 11:16
تا نگیرد از حریم چشم ماهی، خواب تن به آبِ برکه خواهد زد بیصدا، " مهتاب "!