دستم را
بالا نمی برم، ستاره نمی چینم .
از آسمان ِ خانه ی من ، تنها
خوشه به خوشه نحسی و نکبت
آویختهّ ست .
از آسمان ِ خانه ی من خون ، چکان چکان
هر گوشه ریختهّ ست .
دیوارهای خانه ی من درد می کند..
بالا گرفته است تبی سرکوب ،
از بلع ِ ناصوابِ ِ چهل ساله ای دلش آشوب
روی زبانش آی ، چه باری نشسته است !
هضمی که همچنان
ناکام مانده است .
می خواهد آه ، هر چه که خوردهّ ست ، را
بالا بیاورد.
اما دریغ
قی هم نمی کند آسوده تر شود .
انگار ،
باید بماند و
فرسوده تر شود.
فرسوده تر شود .
#کوروش_آقامجیدی