خوش آن که به دامت پر و بالی زده است
در میکدهات جام ملالی زده است
گویا که خدا به نام ما روز ازل
بر دیوانت قرعهٔ فالی زده است.
#هومن_گلهو
@h_golhoo
در گذر از سنگلاخ عمر بتدریج
رفته به تحلیل طاقت قدم من
جان من آمد اگر به لب عجبی نیست
چونکه ندارد امیدی از عدم من
شانه من زیر بارهای امانت
تاب نیاورد و ناگزیر ترک خورد
روز مبادا به تیغ خدعه ام آزرد
هرکه به عنوان دوست نان و نمک خورد
همچو پیمبر اگر که معجزه ام بود
رستن گل بود یا شکستن زنجیر
تا نکند خلق عافیت طلب ما
کاهلی خویش را حواله به تقدیر
مشت به سندان مزن که زورق امید
از دل طوفان رسد به ساحل ایمن
طعمه دریا اگر نشد چه ضمانت
تا نرهد از هجوم کشتی رهزن!!
مانند کتاب خاک خورده ست
در گوشه ای از کتابخانه؛
تنهایی من در این زمانه.
#زینب_راجی
┄┅─═◈═─┅┄
مثل قایق باش!
سرنوشتت را به دست آبها بسپار!
دست از دلواپسی بردار!
#طیبه_سلمانی_نژاد
┄┅─═◈═─┅┄
برگشته ایم
از ختم یک نفر که صدایش را
روی سکوت بلند می کرد
جامه دران حوالی تنهایی
به همسرایی باران و باد دلخوش بود
گاهی کنار سایه ی پرچین ها
چمباتمه می نشست
و زیر لب
برای برکه ی خشکیده آرزو ها داشت.
*
برگشته ایم
از ختم یک نفر
که روزهای زیادی قدم زنان
می رفت و سوت می زد و کبریت می کشید
و فکر های تیره ی خود را روشن می کرد.
وقتی به خانه بر می گشت
تاریخ می نوشت
متن کتاب های قدیمی را
ورق ورق به باد می داد
از جمله تا علامت پرسش
زیر تمام حادثه ها خط می کشید
و خط خطی می کرد
گاهی میان خط و نقطه خطا می کرد.
*
برگشته ایم
از ختم یک نفر که همیشه
دریاچه ی نمک را می خندید
و طنزهای با نمکش جدّی بود.
این روزها ،
ختم کلام :
از پشت عینک دودی که بنگریم
چیزی به انتهای تیره ی دنیا نمانده است.
15 آذر ماه 1400
https://t.me/mayektashakeri