آن دخت پری وار که ایران منست
پیدا و نهان بر سر پیمان منست
هم نیست ولی نهفته در جان منست
هم هست ولی دور زدامان منست
مرحوم محمد علی اسلامی ندوشن یکی از معدود چهره های فرهنگی شاخصی بود که برغم زیستن در ایام عسرت تندبادهای سیاسی و تنشهای حزبی و فرقه ای از سموم سیاست زدگی بر کنار ماند و در طول عمر پربار خود تا توانست همچون درختی سخت ریشه شاخ و بر گسترد و سعی کرد طراوتی به فضای فرهنگی پیرامون خود بدمد.شاید یکی از مهمترین وجوه توفیق این منتقد و محقق برجسته عدم تمایل به جریانهای فکری چپ و نگاه سیاه و سفید ایدئولوژیک بودکه این خصیصه قطعا مانع ومخل هر گونه وسعت جهان بینی و اشراف بر حقیقت است و دنیایی توهمی و قالب بندی شده را در گستره دید می آفریند که با واقعیات ممکن فرسنگها فاصله دارد.در حال حاضر انتقادی که نسل جوان به روشنفکران زمان شاه دارد همین تاثیر از اندیشه های چپ و آزمون و خطای سال پنجاه و هفت بود که خواه ناخواه بر زندگی و آینده این نسل بطور جدی تاثیر گذاشت و با افراط و تفریطهایش مایه فرصت سوزی عظیمی شد که متاسفانه تا سالها تبعات شومش باقی خواهد ماند.حداقل دامان این محقق ارزنده از این خبط و خطا پاک بود.
این محقق سختکوش و دلسوز تنها به دغدغه ها و دلمشغولی هایش در باب فرهنگ و ادبیات ایران پرداخت و با طرح نوعی نقد توصیفی و معرفی زوایا و جنبه های ناشناخته از هزارتوی فرهنگ و تاریخ ایران سعی کرد توجه قشر کتابخوان را جلب کند.تاویلها و نقطه نظرهای دقیقی که در باب هرکدام از شخصیتهاو ریداد های فرهنگی و تاریخی بیان می کرد حکایت از سالها مطالعه و کنکاش و پشتوانه تسلط و اشرافش بر ادبیات تطبیقی بود.
رعایت نوعی رواداری و توجه محض به فرهنگ ایرانی و سرچشمه های ناب او را از دیگر هم مسلکانش جدا میکرد.متون ادبی و مقاله های کوتاه و جذابی که می نوشت اسباب اعتبار و رونق هر روزنامه بود .
ایشان چون در زمینه شعر و ادبیات نیز فعال بود خواه ناخواه نثر فاخر و درخشانی داشت .مونه ای از شعرهایش نشان می دهد که وجه ادیبانه اش غالب تر است:
تو را بینم که چون یک خرمن صبح
به بالا میروی آرام و آرام
من اینجا دیر ماندم، دور ماندم
به زنجیر امید ناسرانجام
نا گفته نماند که بنده حقیر از ایام دبیرستان با آثارش آشنا بودم و چند کتاب از ایشان را خریده بودم و چون از نثر جذاب و مقدمه چینی و نحوه ورود به مطلب در مقاله های ایشان بسیار خوشم می آمد و ویژگی این نوع نثر اینست که به کرات و دفعات و متناسب با هر موضوع می تواند نثر لحن دیگری بگیرد و تکراری نباشد. یعنی وقتی اولین بار به صرافت نوشتن مقاله افتادم شیوه کار ایشان را الگوی خود قرار دادم و هنوز هم تا حدودی رویه ایشان را دنبال می کنم.نام نامی این محقق فرزانه همیشه در تارک فرهنگ و ادب ایران خواهد درخشید و در یادها خواهد ماند.
.
باران، نه رگبار! این نامی است که محمدعلی اسلامی ندوشن برای کتابی که فهرست توصیفی مجموعه آثارش بود، برگزیده. اسمی که جهانبینی و منش و روش او را بازتاب میدهد. ایران با درگذشت اسلامی ندوشن روشنفکری روشنبین را از دست داد. مردی خردمند، معتدل، دنیادیده، کتابخوانده. مسئولیتشناس. فارغ از وسوسۀ آوازهگری و خودنمایی. سازنده. نه تخریبگر. مصلح. نه انقلابی. باران،نه رگبار!
آمیزهای از فرهنگ ایران و غرب. با ریشههایی در اعماق و شاخههایی در آسمانهای نو. حساس به آنچه در جامعه میگذرد و برکنار از سیاستبازی و سبکسری. هوشمند. اصیل. بااصول.
اسلامی ندوشن عمری دراز و با برکت یافت. آثارش رنگارنگ است. در تمام آثارش بر مدار ایران و فرهنگ و خرد و اعتدال بوده است. هرچه نوشته معلمی است برای نوشتن نثر فصیح و بلیغ و زنده و زاینده و زیبا. نثر او فصلی روشن از کتاب تاریخ نثر فارسی است.
او ایراندوست بود بی آنکه دشمن اسلام و شوونیست باشد. بر خرد تاکید داشت بی آنکه جانب عشق را فرو بگذارد. نقاد بود بی آنکه هوچی و نفرتپراکن باشد. دردمند بود بی آنکه ادا دربیاورد. سخنها را میگفت ولو شنیده نشود. بسیار سخنهای مهم گفت که شنیده نشد. آوای نجیب او در میان هیاهوها گم شد. اما او نومید و تلخ نشد. تا وقتی که توان نوشتن داشت، بر مدار ایران و عقل و اعتدال و فرهنگ ماند و نوشت.
او انسان را مبنا و محور توسعه میدانست. فرهنگ در نگاهش مهمترین بود. ادبیات را جان فرهنگ میدانست. با فرهنگ غرب آشنا بود و از ادب جهان ترجمهها کرده بود. سخت دلبسته به ادبیات فارسی بود. آثار فردوسی و سعدی و مولانا و حافظ و خیام را سخنگوی وجدان ایران و ملت ایران میدانست. چون اهل پرداختن به اصول و دریافتن لب لباب بود، بیشتر به آثار این بزرگان پرداخت. نوعی برخورد آزادوار با آثار بزرگ زبان فارسی داشت. تأویلی روزآمد. ناظر به پاسخ گفتن به پرسشهای انسان ایرانی معاصر. اسلامی ندوشن پلی بود برای آشنایی عمومیتر با ادبیات فارسی. بخصوص با شاهنامه و حافظ. در این زمینه اهل تاویل بود نه شرح و تفسیر. من شک ندارم که نیاز امروز فرهنگ ایران به امثال اسلامی ندوشن، کمتر از احتیاج به فیالمثل علامه قزوینی نیست. اگر آبراههها نباشد آب از سدها به دشتها و باغها نخواهد رسید.
آثار اسلامی ندوشن بسیار خوانده شده و به گمانم بیشتر هم خوانده خواهد شد. چون برای سرگشتگی ایران در آثارش پاسخها هست. هر جا که به خاک سپرده شود، خاک آن بقعۀ مبارک بوی عشق به ایران خواهد داد. اما مردم دیدهٔ صاحبنظران جای تو بود مردم دیدهٔ صاحبنظران جای تو باد!
...
برای بادها
فرقی ندارد عطر گل با بوی نفتالین
برای بادها
شکل هماند اسفند و فروردین ؛
منم اینجا
که هر وقتی و هر جایی و هر عطری و هر چیزی
برایم حس و حال دیگری دارد.
#سیدعلی_میرافضلی
#سید_علی_میرافضلی
آری خوش است بر ما
دنیای زیر پایمان
از ارتفاع نه چندان پست
هنگام بر جهیدن و افتادن
بر خشکساله های زمین
خشکی تر از ترک خاک رُس
کف رودی رهاشده.
باری!
برای رفتن به پهنه ی نیزار
باید صدای هوبره ها را بشناسم
دریاچه نمک می داندم هنوز
چشمی گشوده دارم پایم
هنوز هُرم تفنگی شوره زار را می فهمد.
دیشب خبر رسید
بدر تمام ماه
در آب های تجن رقصید.
پلنگ زخمی مازندران!!
دلتای تکه پاره به دریا را
می دانم و هنوز نمی دانم
دوباره آمده بودی
که از بهار بپرسی
کدام قلّه مِه آلودست؟
کدام صخره به تنهایی تو خواهد بود؟
اینجا
راه گریز را انسان نشان نمی دهدت
حالا فرار کن!
عقاب پرگشوده ی البرز دیده بر راه است.
۵ اردیبهشت
https://t.me/mayektashakeri