سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

ابر / محسن صلاحی راد



آن ابرِ نباریدۀ سنگین‌بارم
کآرام و خموش می‌گریزم با باد
سنگینیِ بارِ من هزاران دریا
در عمقِ سکوتِ من هزاران فریاد

پرورده به تنگِ سینه بس گوهرِ اشک
از دورترین دریاها آمده‌ام
تا فاش کنم به گریه صد دردِ نهان
دنبالِ یکی غم‌آشنا آمده‌ام

راهی که به صد امید دارم در پیش
جز حسرت و درد در پی‌اش پیدا نیست
ابری که ز گهوارۀ دریا برخاست
آرامگهش به‌جز دلِ صحرا نیست

باید بروم، جزین مرا راهی نیست
از دور کویرِ تشنه‌ام می‌خوانَد
باید بروم که بس گرفته‌ست دلم
آنجاست کسی که قدرِ من می‌داند

هرچند که باریدنِ من مرگِ من است
با مرگِ من آن کویر جان خواهد یافت
آنگاه که لاله‌ها برآیند از خاک
ابر است که نامِ جاودان خواهد یافت...


آن ابرِ نباریدۀ سنگین‌بارم
کآرام و خموش می‌گریزم با باد
سنگینیِ بارِ من هزاران دریا
در عمقِ سکوتِ من هزاران فریاد...




تبریز عزیز، ۱۰ بهمن ۱۳۸۱