در من نشسته بود
اندیشناک…
گاهی
از پشتِ گونههایم
بالا میرفت
وز حفرۀ سیاهِ دو چشمم
خاموش
دنیای بیکران را
میپایید
۱۵ دی ۱۳۹۱
دروازه ات منم
واکن مرا که منتظر غارتم هنوز
از لحظه تولد
پیوند خورده ام به چپاول
وا کرده ام بغل به تطاول
غارتگرا به مقدم چشمم نزول کن
از ماه
آنجا که روی ماه ترا دیده بوده ام
یا مثل گله ها ی کنار خود
از شاخه توهم خود چیده بودم
غارتگرا بیا
تا روزگار تلخ تر از زهر بگذرد
و دیو در نقاب فرشته
هر پرده بردرد
غارتگرا بیا که به کبریت
صندوق اعتقاد مرا منفجر کنی
و خیل چون مرا
از اعتقاد و مذهب و دین منزجر کنی
دروازه ات منم
هدف تازه ات منم
گفتی بمان زمانهی تبعیض بگذرد
اما زمان گذشت و نگاهت عوض نشد
این نیز بگذرد
**...
#لیلا_پورحسین
╭━═━⊰
ایوب های صبر انبوهیم
از سنگ محکمتر
کوهیم.
**...
#مرجان_مهران
╭━═━⊰