میافتم و برمیخیزم...میافتم و برمیخیزم...
میافتم و برمیخیزم و مثل کوه در درّه فرومیریزم!
میافتم و برمیخیزم میافتم و برمیخیزم و مثل ببر، یک ببر سراسیمه...
یک ظهر فرو رفته...در یک شبِ تا نیمه/
یک ببر در اندیشه... وارهیدن از بیشه/ این پوست طاقتسوز...نیمش شب و نیمش روز/
یکپنجه و یکسینه...با خویشتنام کینه/با چه کس بیانبازم تا پوست بیاندازم؟
تا روح عطشدارم را با روحوتن سادهی این بیشه یکی سازم؟/
میافتم و برمیخیزم میافتم و برمیخیزم میافتم و برمیخیزم و مثل ابر ...آواره شدن در من/
مثل رعد مثل برق... صد پاره شدن در من/
بر دوش کتاب و کتاب... آغوش پریش و خراب/
پالان شکیبایی... یک نواله دانایی/
چون ابر بلاگردان- از خویش تهی شد جان/جانم تنک از کاهش... چون عاقبت بارش/باران همه بازیچه...من ماندهام و نیچه/میافتم و برمیخیزم میافتم و برمیخیزم و با عقال در جنگم...آشوب و بدآهنگم/
با مرگ همآغوشم... عاشقی فراموشم/
تا عاشق ادبارم... جانی شتری دارم/
از نقطهی پرگاری- پرده میدرم باری/
با خبرشده شستم...پنجه رسته از دستم...
در وادی استغنا...یک حواله حَوّلنا/
کشف معنی تازه...نوبهنو بیاندازه/
دل کنم بهخون رنجه... میدرم به سرپنجه...
همیان معانی را ... بطن اینهمانی را/
مجنونی و نخجیری...جان من شده شیری...
میافتم و برمیخیزم-میافتم و برمیخیزم-میافتم و برمیخیزم و در هرچه میاندیشم... بیخویشتر از پیشم/
نه اشتری و گولی...نه شیری ام و لولی...
من کجا برم جان را؟...تازه رسته دندان را؟...
این کوره خواهش را... خونآتشسنگبارش را؟/
ای جملهی زیبایی... بذر ناشکیبایی/
ای هستی رازآلود...نازکای بود و نبود!/
با تو ساقی میخوار-پر ریختهام صدبار-
من تشنهلب و سوزان...پستان تو شیرافشان/
اییییییییییینک من بی رُجحان...
آآآآآآآآنک طلب میدان...
میافتم و برمیخیزم میافتم و برمیخیزم و تن کشیده از غرقاب/
چون قلزم بی پایاب-آب میخیزم و در جامهی خود میریزم!
من! شیر نر بیغار... تو آهوی شیرین کار-
ای لحن خرامیدن-در کشاله ات رفتار/
صد بار وفاق افتاد... تو باکرهتر هر بار/
تا عاقبت از تکرار...یکبار قضا شد یار
یکبار نه چون هر بار....
چون جوهر سبزینه...چون شبنه به آدینه!...
آویختم و دیدم.....آمیختم و چیدم/
جانِکودکی سر رفت....از تشرّف دیوار....
چون سیب فرو افتاد.....در جاذبهات پندار/
تا کشف تو شد حاصل.....شد حصار غم باطل/
کشف شیرخوارگیام...نوبهنو نظارگیام/
جان کودکی یعنی.......
چشم دیدن معنی......
ای هوسترین ای راز....ای نگاه لعبت باز/
هرچه گفتهام با تو....گر گرفته ام با تو...
آتش تو آبم کرد....تشنه ی سرابم کرد/
ژفنای غرقآبت....سرخوش و خرابم کرد....
گرمی حباب تناَت.....نقش روی آبم کرد/
هی ورقورق کرد و....عاقبت کتابم کرد/
جانِکودکی چیزیست......مثل آینه در من...
جمع آبوآتش، کشف.....یک معاینه در من/
طبلِ طبلیِ طرب است....غم، هر آینه در من....
در من که چنان مستان....
چون قرابه در دستان......
در میانهی طربم...رگبهرگ جنون و تبم/
حالیا که در میخانه...
لببرلب ساقی مستانه...
میافتم و برمیخیزم میافتم وبرمیخیزم میافتم و برمیخیزم...
(علیرضا راهب)
ـــــــــــــــــــــــــــــ
#میافتم_برمیخیزم
#مثلرعد_مثلبرق
#بامرگهمآغوشم_عاشقیفراموشم
#جانکودکییعنی_چشمدیدنمعنی
#علیرضا_راهب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@Alirezaraheb_Official
اگر من می توانستم
تمام بند ها از پیکر زندانیان آزاد می کردم
اگر من می توانستم
به هر جا ی جهان ویرانه بود آباد می کردم
برادر ! آرزو حد یقف دارد
به ایکاش و اگر کاری نیاید بر
بله . من واقفم اما
اگر با هر اگر حاجت روا می شد
چه دوغی می شدی دریا
فکر می کردیم
«خیابان» حق ماست
می توانیم به خیابان برویم
فریاد بزنیم و اعتراض کنیم
نمی دانستیم
چشم در چشم ما
«خیابان» را
به گلوله می بندند
و درختها را
سلاخی می کنند
تجربه همین نیم قرن اخیر به ما میگوید که از هر کسی که ظلمی در حق او شده، بدون توجه به مرام و تفکرش (از حقوق انسانیش) دفاع کنیم اما به خاطر داشته باشیم هر کسی که زندان می رود مسیرش درست و برحق نیست. به خاطر داشته باشیم مسعود رجوی و دارودسته اش سالها زندانیان سیاسی بودند.
تجربه همین نیم قرن اخیر ما می گوید که مسیر اصلی و درست آزادی نه از زندان و زندانی سیاسی و تبدیل هنر و ادبیات به سلاح و چریکیسم و امثالهم بلکه از گوش سپردن به سخنان فیلسوفان و متفکرین و اهالی واقعی اندیشه می گذرد.
تجربه همین یک دهه اخیر به ما می گوید که بیشترین کسانی که در راه هدف و آرمان خود خطرات مختلف را به جان خریده، زندانی و شکنجه شده و به راحتی از جان خود نیز می گذرند بنیادگرایان دینی و اعضاء القاعده و داعش و امثالهم هستنند.
تجربه همین نیم قرن اخیر به ما می گوید که دمیدن بر طبل ناساز قبیله گرایی هدفی جز ایجاد جنگ داخلی و در به دری و خشونت افسارگسیخته ندارد.
تجربه همین بیست سال اخیر منطقه به ما میگوید که کلید واژه «حملات شیمیایی» و «سلاح شیمیایی» ابزاری برای توجیه تهاجم نظامی و اشغالگری و دخالت بیگانگان در کشور هدف است. تاریخ همین دو دهه اخیر به ما می گوید که عراق با کلید واژه «سلاح اتمی» و افغانستان با کلید واژه «مبارزه با تروریسم» و سوریه و لیبی و یمن با کلید واژه «سلاح شیمیایی» به این روز افتادند.
تجربه دو دهه اخیر به ما می گوید که شعار صدور «دموکراسی» برای خاورمیانه در نهایت باعث صدور سرباز و تانک و بمب افکن و جنایات جنگی وسیع شده است.
حال انتخاب با ما مردمان زمانه است که چشم و گوش و عقل و فکرمان را دربست در اختیار رسانه ها قرار بدهیم و همان مسیری که سایر کشورها رفته اند را با حدت و سرعت بیشتری طی کنیم و همان کلیدواژه هایی که در عمل چیزی جز اشغال و ویرانگری در پی نداشت را دنبال کنیم و یا آنکه چشمها و گوشهایمان را باز کنیم و اجازه ندهیم که عصبانیت و ناراحتی از وضع موجود قوه تعقلمان را تعطیل کند و با دقت بیشتری در اخبار و جنجالهای سیاسی که حول نام ایران ایجاد می شود بنگریم.
@kharmagaas