زندگی اجتماعی ما مثل بدنی گرفتار مرضی ناشناخته و پر تب و تاب، دستخوش نوسانهای شدید سیاسی است. در تناوب میان دیکتاتوری و هرج و مرج و پرتاب از قطبی به قطب دیگر و در تلاطم های شدید تاریخ اخیر ایران، که سیاست هر چه بیشتر سرنوشت ما را زیروزبر میکند ضرورتاً توجه بیمارگونه ما به آن هم بیش تر میشود به نحوی که زندگی سیاسی جای تمام زندگی اجتماعی را می گیرد.
□شاهرخ مسکوب (۱۳۷۱)|چند گفتار در فرهنگ ایران|تهران
@morour1401
تنها زیانی که هنرمند بودن میتواند برای شما داشته باشد این است که سبب میشود پیوسته اندکی غمگین باشید.
پیراهنم را اتو بزن
دکمههایم را ببند
کفشهایم را برق بینداز
بُگذار
نبودنم مرتب باشد...
عشق راهی است برای بازگشت به خانه . . .
عشق
راهیست برای بازگشت به خانه
بعد از کار
بعد از جنگ
بعد از زندان
بعد از سفر
بعد از …
من فکر میکنم
فقط عشق میتواند
پایان رنجها باشد
به همین خاطر
همیشه آوازهای عاشقانه میخوانم
من همان سربازم
که در وسط میدان جنگ
محبوبش را فراموش نکرده است
.............
رسول یونان
@morour1401
یک مخزن کوچک آب، مطابق تصویر بالا، در نظر بگیرید:
۱. ورودیِ مخزن است که آب در اصل از آنجا به مخزن وارد شده است؛
۲. نوشگاه راست مخزن است؛
۳. نوشگاه چپ مخزن است؛
۴. تکیهگاه خمیدهای است که مخزن مانند الاکلنگی روی آن سوار است.
دو نفر را تصور کنید که تصمیم میگیرند برای رفع تشنگیشان هر کدام لبشان را به یکی از دو نوشگاه چپ و راست بچسبانند و از مخزن آب بنوشند.
مطابق تصویر بالا، فرض کنید یک سر مخزن روبهپایین مانده باشد و سمت دیگر روبهبالا. اگر سمت چپِ مخزن بالا نرود، نفر سمتراستی عملاً در قسمت مربوط به خودش آبی ندارد که بنوشد و تشنه میماند؛ از آن طرف، نفر سمتچپی ممکن است از نوشیدنِ زیادیِ آب خفه شود!
این یک تمثیل برای تجسم رابطۀ دونفره است. رابطۀ دونفره مانند همین مخزن عمل میکند و توجه و احترام در این نوع رابطه به آبی میماند که در مخزن فرضی ماست و قرار است تشنگیِ نفسانیِ هر دو شخص را رفع کند. وقتی این تعادل بههم بخورد، هر دو طرفِ رابطه متضرر میشوند: یکی عطشِ توجه و احترام دارد و دیگری، بسکه از این هر دو برخوردار است، از هر گونه توجه و احترامی که این رابطه به او میبخشد اعلام بینیازی میکند.
معلوم است که دستکم در معادلۀ فرضی ما، برای زنده ماندن هم که شده، هر دو باید لب از این مخزن برگیرند و چشم به مخازن دیگری بدوزند و این در صورتی است که دیگر نتوان مخزن را متعادل کرد، و این یعنی از میان برخاستنِ رابطه.
تکیهگاه (شمارۀ ۴) چه؟ واقعِ امر این است که، عموماً، هر رابطه بر نقطه یا نقطههایی سوار میشود که وجوه تاریک پیشینههای طرفین در آنها به هم قفل میشوند، میپیوندند. در بسیاری از اوقات، تاریکیشان اساس بروز این تکیهگاه است، حتی اساس وجودی و وجد آن.
گفتم و تأکید میکنم که آب درون مخزن استعاره است از داشتههای بهاشتراکگذاشتهمان در رابطه، از احترام و توجهی که در اصل از بیرون از رابطهمان و با احترام گذاشتن و توجه کردن دیگران به ما و رابطهمان تأمین میشود، و البته متناسب است با ظرفیتی که هر رابطه دارد. نکته اینجاست که هیچ احترام و توجهی مطلق و خودبهخود در جایی پدیدار نمیشود؛ منشأ و جهت دارد: از جایی میآید و به جایی میرود، جاری است، مثل آب.
۳ آذر ۱۳۹۶