-
دل مویه / ضیا مصباحی
شنبه 21 بهمن 1402 16:50
بگذار بگذارم ای دوست، برشانه هایت سرم را بگذارغمگین ببارم، دل مویه ی آخرم را بگذاربا تو بگویم، دردو غمی راکه بی تو هم آسمانم گرفته، هم بسته بال وپرم را رفتی گرفتی نگاهت، ازمن، ازین بی گناهت ساغربه ساغرشکستم، تابردی آن ساغرم را هرگزندیدی شرارم، عشق دل شعله وارم روزی بیاید که بینی، برباد خاکسترم را شایدکه سهمم همین است،...
-
تنهایی / منیژه درتومیان
شنبه 14 بهمن 1402 12:48
عمریست که باریده به طور متوالی خاکستری از ابر تو بر چشم اهالی جز شعر چه دارد که بریزد سر راهت این شاعر غمگین خراسان شمالی اندیشه پرواز و رهایی به سرم هست اما چه کنم با ستم بی پر و بالی رویای قشنگی ست جهان با غزل و تو رو کرده ام از درد به دنیای خیالی در حال فروپاشیم از غصه خدایا نگذار که ویران شود این کوه سفالی من...
-
حال مملکت ما / فرهاد قنبری
پنجشنبه 12 بهمن 1402 12:28
وضعیت مملکت ما شبیه فردی است که تا سینه در باتلاق و گل و لای فرو رفتهاست و رنگ و رویش لاغر و نحیف شدهاست. حال در مواجهه با این فرد چند رویکرد میتوان داشت: ۱- تمام تلاش خود را به کار گرفت تا سر و گردن بیرون باقی مانده از باتلاق را هم به پایین هُل داده و نفس آن پیکر لاغر شده و نحیف را گرفت. (محافظهکاران افراطی و...
-
نگاهی باز / فرزانه شیدا
پنجشنبه 12 بهمن 1402 08:58
بخود گفتم, دمادم لحظه در لحظه: نگاهی باز باید ... سایبان خستگی های دلم باشد وگوید با دلم سوگند گرم بودنی با عشق نگاهی باز باید تیره گی های دلم را روشنی بخشد و یکبار دگر از رویش سبز اهورائی بگوید باز دلی باید توان و قدرتش باشد که آتش را بنام زندگی همواره روشن کرده قلبم را بسوزاند نه اما ازسر اندوه که تنها از سر گرمای...
-
نمونه های شعر دیروز برای تبرک
پنجشنبه 12 بهمن 1402 08:44
قسمتی از شعر سهراب سپهری زندگی رسم خوشایندی است. زندگی بال و پری دارد با وسعت برگ، پرشی دارد اندازه ی عشق. زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود. زندگی جذبه دستی است که می چیند. زندگی نوبر انجیر سیاه،در دهان گس تابستان است. زندگی،بعد درخت است به چشم حشره. زندگی تجربه شب پره در تاریکی است. زندگی حس...
-
نفرین / امید نقوی
سهشنبه 10 بهمن 1402 14:33
از ازل بذرِ زخم میکاری، تا ابد بارِ درد میچینی ای وطن! ای اسیر پنجهٔ دیو! مبتلای کدام نفرینی!؟ شاخههایت یکی یکی خشکید، ریشههایت ز غُصّه پوسیدند ای بلند آشیانهٔ ققنوس! از کلاغان دون چه میبینی!؟ ای همایون زمین، «هُمای»َت کو!؟ شادی و رونق و صفایت کو؟ کاش میمُردم و نمیدیدم، که به خاک سیاه بنشینی که شغالان به خانه...
-
ذهنی تصویر گر / فریبا یوسفی
دوشنبه 9 بهمن 1402 16:57
اسفند و کفش های گلینش را بر آستان در تنها به زور قرص باید قبول کرد این عابر همیشه ملال انگیز هر لنگه کفش روی هم افتاده اش تاکید می کند که حضورش قیلوله ای صغیر است تجدید قدرتی که دوباره از هیچ پر کند چمدانش را با خود برد ملال گرانش را اما از این حضور نصیب من آشوب سهمگینیست - آشوب خواستن نتوانستن - بسیار پیش از این گفتم...
-
او را صدا نزن/ مهدی عاطفراد
جمعه 29 دی 1402 19:50
او، آن همیشه منتظر صبح، مرده است افسوس قلبش نمیتپد نبضش نمیزند دیریست سرد و سنگ شده جسم خستهاش بیدار کردنش دیگر ناممکن است. بیهوده است و بیثمر، ای همنوای من! او را صدا نزن. چشمان او به راه طلوع سپیدهدم بیوقفه باز بود و کشید انتظار او پیچید بر خودش چون مار او از بس که بود مضطرب و بیقرار او اما، دریغ بیهوده...
-
ستارهای در قلب سوزان زمین/ مهدی عاطفراد
جمعه 29 دی 1402 19:48
نیما در نامهای به دوست عزیزش، حسامزاده، در ١١ بهمن ١٣١٠، از آستارا، نوشت: "فرض یک قطره اشک در چشم من مثل فرض ستارهای در قلب سوزان زمین است." (ستارهای در زمین- ص ١٠ ) ستارهها جای چندانی در آسمان شعر نیما ندارند. آنچه بیشتر جا دارد، ابر است و باد و باران، و پس از آنها ماه و گل مهتابش در شب، و کورهی...
-
لالایی /شقایق سلیمان نژاد
پنجشنبه 28 دی 1402 16:13
پشت این میز رنگ ورو رفته روی این چند برگه ی کاهی ... مینویسم که عاشقت هستم مینویسم چقدر خودخواهی ! مینویسم که خانه زیبا نیست لحظه هایی که می روی ...حتی مینویسم درختها خیسند گاه گاهی که دیر می آیی ... مینویسم اتاق شد خاموش چشمهای چراغ شد خاموش مینویسم برای تنهاییم نامه های قشنگ و کوتاهی از سر من هوات افتاده سایه بر...
-
جنگ گندم جهانی / علی بهمنی
پنجشنبه 28 دی 1402 16:12
بنا به وضعیتی تازه راه می افتد شیوع پست مدرن از شروع بورخس ها سوسور:( به لهجه اجداد تاتمی) / -کانادا- - گرفته اند تب شهر را مهندس ها حرارت از بدن شهر می زند بیرون شبیه گا ز گرانس از گلوی مفتی ها نشسته است در این لحظه رشدی مطرود کنار میز غذا روبروی مفتی ها زمان جهان عجیبیست در موازی ها جهان زمان شگفتیست بین بازی ها 32...
-
بوسه / محسن جوادی آزاد
پنجشنبه 28 دی 1402 16:12
نه هوا بغض مرا می بارد نه زمین داغ مرا تاب آرد نه کسی راه دلم را بلد است نه دلم دل به کسی بسپارد هیچ کس حجم مرا هضم نکرد طعم من مزه ی تلخی دارد ناخنش را به نمک آغشته است هر کسی زخم مرا می خارد هیچکس جز تو نمی خواهم تا دست خود بر دل من بگذارد روح من دست ترا می بوسد بوسه ام دست تو می آزارد محسن جوادی آزاد
-
قُدمای معاصر / رضا بابایی
پنجشنبه 28 دی 1402 16:09
پس از ملاصدرا، هیچ اتفاق مهمی در فلسفۀ موسوم به اسلامی نیفتاده است؛ اگرچه آن نیز چندان مهم نبود. در چهار قرن گذشته، صدها رساله مهم فلسفی در غرب پدید آمده است که فهم و هضم بسیاری از آنها هنوز برای ما دشوار است. طب، اقتصاد، روانشناسی، علوم اجتماعی، فیزیک و... بماند، که مرثیهای جدا میطلبد. بیهوده گمان میکنیم که...
-
مرگ / محمد رضا راثی پور
پنجشنبه 28 دی 1402 16:08
من مرگ خویش را هر چند ناخوشایند در پارکهای کاهل پاییز دیده ام آنجا که پیرمرد عصا در دست بیزار از مداومت زنده بودنش انبوه رنج و حسرت خود را - انبوه فرصتی که به آسانی شد صرف عنفوان جوانی - بر چوب سرد نیمکت آوار می کند آنجا که خاطرات بجا مانده از چپاول نسیان را با پیرمردهای شبیه خود با چوب و سنگ و باد گزنده تکرار می کند...
-
روانشناسی ساواک/ مهدی تدینی
پنجشنبه 28 دی 1402 16:08
در این روزها که مستندی چندقسمتی دربارۀ ــ یا از زبان ــ پرویز ثابتی پخش شده است، بسیاری نظرم را دربارۀ این مستند پرسیدهاند. البته این برنامه بیش از آنکه «مستند» باشد، باید در زمرۀ «تاریخ شفاهی» جای گیرد. تا جایی که به برخوردِ ساواک با مخالفان حکومت مربوط است، نمیتوان حکم کلی داد، زیرا مخالفان را نمیتوان یکدست دید....
-
گلایه / سید مرتضی معراجی
پنجشنبه 28 دی 1402 15:59
نه مقصدی معلوم و نه منزلی در راه تمام عمر دویدم نشد رهی کوتاه به سادگی سلامم کسی نداد جواب به مهربانی چشمم کسی نکرد نگاه به هر که دادم دستی مرا نشد همپا به هر که راه نمودم مرا نشد همراه نشد دری بزنم کس سری کند بیرون نشد مرا دیواری نه سایه بان نه پناه هر آن که بودش دستی مرا به سر کوبید هر آن که دست کشیدم به سر ربود...
-
پروندهی مجلهی «آدینه» «گاه شازدهها از پرولتاریایی زحمتکش کمعقدهترند» / علی باباچاهی
جمعه 22 دی 1402 14:26
روزی بود و روزگاری، و حس و حالی که نپرس! در سالهای 60 بود، 60 خورشیدی خودمان. کرجنشین بودم و خانهنشین (از کار بیکارم کرده بودند) که در یک روز جمعهی سرما سخت سوزان استِ اخوانی، بستهای به دستم رسید پر و پیمان. باز کردم: چند شمارهای از هفتهنامهای با سیمایی خوش. «آدینه» را از همینجا شناختم و دلباختم من که پیش...
-
اندیشناک / محسن صلاحی
پنجشنبه 21 دی 1402 18:47
در من نشسته بود اندیشناک… گاهی از پشتِ گونههایم بالا میرفت وز حفرۀ سیاهِ دو چشمم خاموش دنیای بیکران را میپایید ۱۵ دی ۱۳۹۱
-
ایستگاه مترو / محمد جلیل مظفری
پنجشنبه 21 دی 1402 14:58
هر روز یک تبسم بی رنگ در ایستگاه مترو بی گاه وبی بهانه به لب هایم نقشی به انتظار حضورت می بند¬د و مرا دزدانه تا تجلی دیدار می برد... آن جا فواره های شعر می جوشد از درون و مرا با تمام ِ تو در ایستگاه بعدی/ نزدیک می کند. آیا/ میعاد شاعرانۀ ما این جا است؟ با من بگوکه شعر حضورت را در ازدحام کدام ایستگاه شهر باید سرود؟ می...
-
دروازه / محمد ابرغانی
پنجشنبه 21 دی 1402 14:34
دروازه ات منم واکن مرا که منتظر غارتم هنوز از لحظه تولد پیوند خورده ام به چپاول وا کرده ام بغل به تطاول غارتگرا به مقدم چشمم نزول کن از ماه آنجا که روی ماه ترا دیده بوده ام یا مثل گله ها ی کنار خود از شاخه توهم خود چیده بودم غارتگرا بیا تا روزگار تلخ تر از زهر بگذرد و دیو در نقاب فرشته هر پرده بردرد غارتگرا بیا که به...
-
بگذرد / لیلا پور حسین
یکشنبه 17 دی 1402 09:23
گفتی بمان زمانهی تبعیض بگذرد اما زمان گذشت و نگاهت عوض نشد این نیز بگذرد **... #لیلا_پورحسین ╭━═━⊰
-
کوه / مرجان مهران
یکشنبه 17 دی 1402 09:22
ایوب های صبر انبوهیم از سنگ محکمتر کوهیم. **... #مرجان_مهران ╭━═━⊰
-
تن به تن / نعیمه المولی
یکشنبه 17 دی 1402 09:22
وارد جنگ تن به تن شدهام از،صدای تبر نمیترسم من درختی تبر شکن شدهام . *** #نعیمه_المولی ╭━═━⊰
-
بوسیدن / مرتضی برخورداری
یکشنبه 17 دی 1402 09:21
تا چوب کبریت بوسیدن آموخت آتش شد و سوخت . ** #مرتضی_برخورداری ╭━═━⊰
-
دادِ کامل / پل الوار / احمد شاملو
سهشنبه 12 دی 1402 04:48
این است قانونِ گرمِ انسانها از رَز باده میسازند از زعال آتش و از بوسهها انسانها. این است قانونِ سختِ انسانها دستناخورده ماندن به رغم شوربختی و جنگ به رغم خطرهای مرگ. این است قانونِ دلپذیرِ انسانها آب را به نور بدل کردن رویا را به واقعیت و دشمنان را به برادران. قانونی کهنه و نو که طریقِ کمالش از ژرفای جانِ کودک...
-
وصف / زیبا درودگر
دوشنبه 11 دی 1402 17:21
یلدا رسیده پشت در خانههای شهر امسال میوه در حد یوسف گران شده دی گر گرفتهاست دلش دود میکند زخم غمی چروک چشیده جوان شده آجیل خط میخورد از سور خانهها جایش غمی عمیق سر سفرهها نشست بابا پر از خجالت بی انتها خزید لای سکوت و مثل دل مادرم شکست امشب چه قدر ثانیهها کند میدوند یلدای سالهای پسین این قدر نبود آجیل بود و...
-
تصور / امید نقوی
دوشنبه 11 دی 1402 10:38
تصور کن زمین از ننگ این نامردمان خالیست که میرقصیم و دیگر تخت ضحاک زمان خالیست تصور کن به پایان میرسد این دورِ باطلها که ایران کهن از بانگ فریاد و فغان خالیست تصور کن که با اهل جهان همواره در صلحیم که از کابوس «دژمن» ، شهر رویاهایمان خالیست تصور کن که روزی سفرهای بینان نخواهد بود دل و دوش پدر از بار این رنج...
-
غبار اضطراب / محمد رضا راثی پور
یکشنبه 10 دی 1402 16:22
گاهی خلوت و گوشه دنج هم برایت ملال آور می شود .همان کنج عافیتی که سالها برای فراهم کردنش خود را به آب و آتش می زنی و در نهایت در آن خلوت دلخواه که ملالی نیست ، در عین رهایی از مشغله خاطر نوعی احساس ناتوانی به تو دست می دهد.می بینی تویی که به تازیانه تصمیمی می توانستی گرد خمود را از گرده ی توسن واژه ها برافشانی ، در...
-
سه تابوتِ فریب / احمد شاملو
پنجشنبه 7 دی 1402 10:36
سی کرور قاریِ موهوم، در رواقِ ملال! تاریخِ تاریک از فراسوی فراموشی با دهانِ غبار استمدادِ معجزه میکند که باکرهئی در مراسم هفتاش عنینی هزار ساله به دنیا آورده است! با نگاهِ ای شگفت به چه مینگری؟ به چه مینگری از بامِ حیرت با نگاهِ رنجات؟ طومارِ بیانتهای مردگان را شماره مکن! کنار ضریحِ آستانهی قدسی دی تکبیرگویان...
-
کنایه / محمد علی شاکری یکتا
پنجشنبه 7 دی 1402 10:34
* مردی نشسته گوشه ی دیواری مردی که کوله پشتی خیسش را پر کرده از ترانه ی توفان ها متن کتیبه های کهن در دست اوراق جادُوانه ی نو در پیش بر پرده پرده مردمک چشمش سوزاست وسوزش است و فرو رفتن لب می زند کنایه زنان با خود خوشدل به یاد نم نم باران ها : دور است و دور شهر چراغ اندود گسترده بر فلات شکیبایی ابر است و ابر، روشن و...