-
از وسعت و دامنه کلمات... / محسن صلاحی راد
سهشنبه 5 تیر 1403 08:44
مقایسه وسعت واژگان گویندگان و نویسندگان لوازمی دارد که از جمله آنها وحدت زمان تالیف و موضوع و سبک و حتی حجم اثر است. اثر حماسی را نمیتوان با اثری تغزلی و آن را با حکمت و عرفان سنجید. همچنین دوره یا فاصله زمانی آنها مهم است، به مثال آثاری از قرن ششم را با قرن دهم. دیگر سبک آثار است. نظم مثل نثر نیست و اثر تالیفی...
-
حرفی دارم که تاکنون آن را ننوشتهام گفتوگوی سیروس نوذری دربارهی بیژن جلالی / حامد داراب
شنبه 2 تیر 1403 16:26
- در آغاز خواهشمندم برایمان بگویید که از نگاه شما بیژن جلالی چگونه شاعری است، میخواهم بیشتر از دید شما، شخصیت شعری او را بشناسم. - جلالی شاعری مدرن است. اگرچه نوعی عرفان در شعرش خودنمایی میکند، اما به نظر من، شعر او بیشتر سویهای فلسفی و هستیشناسانه دارد تا عرفانی به معنی متعارفش. شعر او غالباً در یک نگاه حول یک...
-
زخمی / یوسف جمالی
شنبه 2 تیر 1403 16:23
به چشم باز می خوابی و رنجوری، سرت روی دو دست افتاده و آب از خط اشکت گذشته است! با تو جنگل، با تو بیشه، با تو باران دشمنی دارد هراس از چنگ دارد این زمین!
-
بغض / یاسر ساجدی
شنبه 2 تیر 1403 15:47
روی آن شیشه ی تبدار ترا "ها" کردم اسم زیبای ترا با نفسم جا کردم شیشه بدجور دلش، ابری و بارانی شد شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم با سرانگشت کشیدم به دلش عکس ترا عکس زیبای ترا، سیر،تماشا کردم (1)
-
.
جمعه 1 تیر 1403 09:30
آه، ای اسیر شب! 1402/11/16 آه، ای اسیر شب! ای کرده کز به گوشهای از فرط تاب و تب! دیریست دلشکسته و خسته با بالهای زخمی بسته حبسی درون این قفس تنگ و جانگزا خاموش و بیصدا با این امید زنده که شاید عمر شب سیاه سرآید و دورهی اسارت و عسرت شود تمام شاید که رخ نماید فردای دلگشای رهایی بعد از عذاب و زجر فراوان که...
-
عینک / شیرکو بیکس
چهارشنبه 30 خرداد 1403 15:51
همچون خودم خیالم نیز دو عینک در گریبان دارد یکی برای فاصله های دور و آن دیگر برای فاصله های نزدیک دیروز دورادور گذر کردی اما خیال دست و پایش را گم کرد و عینک مخصوص فاصله های نزدیک را بر چشم زد و افسوس باز هم ندیدمت ... #شیرکو_بیکس #شعر_کردی #آکو_امینی @poemot #کانال_شعر_ترجمه
-
خواب / جلیل صفر بیگی
یکشنبه 27 خرداد 1403 16:49
بردهست مگر که خواب ماهی ها را بیدار نمی شوند از آب چرا؟ #واران #نورباعی @js313
-
کجا / مرتضی دلاوری
یکشنبه 27 خرداد 1403 16:35
کجاست؟ آنکه خروشان، شبی چو سیل میآید و پاک میکند از سنگ قبرها، اثرم را..
-
درخت / علی رضا رجبعلی زاده کاشانی
جمعه 25 خرداد 1403 10:39
در آتشی که ریخت به بختم وز بوی چوب در نم باران گاهی بهارها که می آید حس می کنم هنوز درختم
-
تمام عمر / سیروس نوذری
جمعه 25 خرداد 1403 10:37
تمام عمر نشستم تمام که نام دوست بگوئی تو نام دوست نگفتی تمام عمر نشستم
-
صبوحی /محمد علی شاکری یکتا
جمعه 25 خرداد 1403 10:35
صبحی دگر به گرده نرمای آفتاب لبخنده ای به روشنی مهر یا پله پله فرارفتن تا بام آن دو جشم درخشان همان دو چشم درخشان بی بدیل که رنگ می شناسد و از راز درون واژه خبر دارد می داند معنای کوچه های قدیمی را و نام مبهم هر محله که تا دیروز میعاد گاه عاشقی تاک بود و چک چک انگور از شاخه های ترد من بارها باذ تشنگی قدم زده ام به شوق...
-
نمونه های شعر دیروز برای تبرک
سهشنبه 22 خرداد 1403 16:28
نعره / نادر نادرپور تصویرها در آینه ها نعره می کشند ما را ز چارچوب طلایی رها کنید ما در جهان خویشتن آزاد بوده ایم دیوارهای کور کهن ناله می کنند: ما را چرا به خاک اسارت نشانده اید؟ ما خشت ها به خامی خود شاد بوده ایم تک تک ستارگان، همه با چشم های تر دامان باد را به تضرع گرفته اند کای باد! ما ز روز ازل این نبوده ایم ما...
-
خواب / اقبال مظفری
سهشنبه 22 خرداد 1403 16:23
به خوابِ اسب و پرنده سفر نکرده به مشرقِ زمینِ رؤیایی چه رنگهای شگرفی به دیده میآمد و نقشِ پردۀ گلرنگ شبیهِ تاجمحل بود و میوههای دلانگیزِ باغهای بنارس درونِ لُجۀ جوشانِ آب میرقصید و هند با همۀ رنگهای گرم و عجیبش به دیده میتابید. پرنده بر کَپَلِ اسب دانه برمیچید و اسب یورتمه میرفت و یالِ زردِ بلندش چو آب در...
-
مرگ / سید مرتضی معراجی
سهشنبه 22 خرداد 1403 16:22
مرگ ای همگام ای نزدیکتر از هرکس و هر چیز من نمی پرسم بعد از این وحشت مأمنی آیا غیر آغوش تو ما را هست اما ای وجود زندگانی بی تو یعنی هیچ با تو یعنی پوچ بعد از این پوچی هیچ آیا هست ؟ ۱۳۷۰/۸/۱۹ از کتاب « زین آتش نهفته ... » #سیدمرتضی_معراجی @walehane
-
صحبت شلاق / امیر دادوئی
سهشنبه 22 خرداد 1403 16:21
صحبت شلاق با تن بود ماحتی نفهمیدیم چشمهای خیس یک زن بود ما حتی نفهمیدیم خون چکید از کتف سنجاقک میان ظهر یک بن بست زندگی در حال مردن بود ما حتی نفهمیدیم هم در قفس آوازهای مرده شاید یادگاری دور از قناریهای الکن بود ما حتی نفهمیدیم چشم را بست از هجوم زخمها سهراب اما این مرگ غمگین تهمتن بود ما حتی نفهمیدیم آسمان از غصه دق...
-
تلخ / محمد رضا راثی پور
سهشنبه 22 خرداد 1403 16:16
خوابی به زور قرص صبحی به ضرب ساعت کوکی شبهای بی ترنم باران و روزهای تنبل بی گنجشک من با کدام بال که از من گرفته اند از این حضیض اوج بگیرم به آسمان من با کدام واژه که پیدا نمی کنم من با کدام واژه ببافم از زیج انزوایم تا بیکران رابطه پیوسته ریسمان در برگهای پاره تقویمم کبریت حسرتست که می گیرد در آتشش هر آینه میبینم...
-
آه / لیلا پور جسین
سهشنبه 22 خرداد 1403 16:14
آه! از درون پر تلاطمم؛ گاه بهترین ترانهام، سکوت طعنه میزند به تار عنکبوت. ** #لیلا_پورحسین ╭━═━⊰
-
ترک / فاطمه پور رضائی
سهشنبه 22 خرداد 1403 16:13
آب پاکی روی دستم ریخت؛ هرچه گفتم دل ترک دارد، ابر بارانزا نمیبارد. **... #فاطمه_پوررضایی_مهرآبادی ╭━═━⊰
-
سبد /محمد ابرغانی
دوشنبه 21 خرداد 1403 16:53
از سبد پرسیدم داخلت چیست بجز چند قلم له شده یا کال که بایست بیندازی دور سبد گاله دهان سخره گرفت وسع جیبم را حق این گونه سبد نیست بجز زور لگد
-
نمونه های شعر دیروز برای تبرک
دوشنبه 21 خرداد 1403 16:18
به یاد وطنم / نیما یوشیج ای ( فَراکش ) ! دو سال می گذرد که من از روی دلکشت دورم نیست با من دلم ز من پرسد که چه سوی تو باز مهجورم. من در این خانه های شهر، اسیر همچو پرّنده در میان قفس گوئیا دزدم از بسی تقصیر شده ام درخورِ چنین محبس. بدتر از دزد، می کنم باور کرده ام هر گناهشان را فاش چون پرنده به هر طرفْ خودسر خوانده...
-
جواد طالعی / محمد رضا راثی پور
دوشنبه 21 خرداد 1403 16:18
جواد طالعی یکی از شاعران ناکام و بد اقبال دهه پنجاه شمسی بود که با رویکرد به شعر های شعار زده و خطابی مرحوم سعید سلطان پور و تا ثیرهای کمرنگی از مهدی اخوان ثالث سعی کرد در مجموعه شعر " باد و ماهور های خاکستر " تا حدی خودی نشان بدهد اما شور بختانه ، دهه پنجاه دهه فریاد بود و گوشی پذیرای شنیدن نبود وقتی می...
-
معشوق / نزار قبانی
چهارشنبه 16 خرداد 1403 16:40
پیش از آنکه معشوق من شوی، برای گاهشماری چندین تقویم وجود داشت: هندیان، تقویم خود را داشتند چینیان، تقویم خود را پارسیان، تقویم خود را و مصریان نیز تقویم خود را... پس از آنکه معشوق من شدی، مردم چنین میگویند : هزار سال پیش از چشمانش قرن دهم پس از چشمانش! در عشق تو، به " دمای تبخیر "رسیدهام! آب دریا، از...
-
شب / مهدی جهان دار
چهارشنبه 16 خرداد 1403 16:37
نزدیک صبح بود ولی شب نرفته بود مستی هنوز از سر یارب نرفته بود می سوختم در آتش و از دست روزگار تبّت یدی ابی لهب ٍ، تب نرفته بود گفتم که ذکر یارب خود را عوض کنم از خاطرم تمامی مطلب نرفته بود ایاک نعبد شد و ایاک نستعین اما خطاب رو به مخاطب نرفته بود دستی نوشت نام تو را نون والقلم حتی قلم به سوی مرکب نرفته بود ناگه...
-
نمونه های شعر دیروز برای تبرک
سهشنبه 15 خرداد 1403 16:36
شب همه شب / نیما یوشیج شب همه شب شکسته خواب به چشمم گوش بر زنگ کاروانستم با صداهای نیمه زنده ز دور همعنان گشته همزبان هستم * جاده اما ز همه کس خالی است ریخته بر آوار آوار این منم به زندان شب تیره که باز شب همه شب گوش بر زنگ کاروانستم این شعر به دو وزن ساخته شده است تجریش آبان 1337 تلخ / نصرت رحمانی تلخم، مپیچ ای دوست،...
-
روز بیست و نهم اردیبهشت/ مهدی عاطفراد
یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 11:44
روز بیست و نهم اردیبهشت سال ۱۳۰۵- حدود سه هفته پس از برگزاری مراسم سادهی عقدکنان نیما یوشیج و عالیه جهانگیر، و در یکی از روزهایی که نیما آمادهی ازدواج با عالیه و برگزاری جشن عروسیشان میشد، پدرش- ابراهیمخان نوری- سکتهی قلبی کرد و درگذشت، و نیما را برای یک عمر داغدار و دلسوخته بهجا نهاد، و تنها به واپسین سفر...
-
رفیق درختان سرسبز باش/ مهدی عاطفراد
یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 11:43
رفیق درختان سرسبز باش از آن شادکامان شادابیافشان سرسبز باش بگو حرفهای دلانگیز در گوششان نرم و آرام از آن حرفهای خوشآهنگ و پرشورپژواک از آن حرفهایی که لطف و لطافت از آهنگشان میتراود و پژواکشان دلنواز است سخنهای جانپرور پرطراوت سخنهایی از جنس ابریشمین رفاقت نوازشگر و نرم همچون نسیم سعادت پر از عطر و بوی...
-
سوال /علی رضا رجب علی زاده کاشانی
جمعه 28 اردیبهشت 1403 16:37
-
تلخ / حسین داستان
جمعه 28 اردیبهشت 1403 15:14
تلخست اگر چه این حقیقت هر کس که نبُرد بویی از عشق، بویی نبَرَد از آدمیت. **... #حسین_داستان ╭━═━⊰
-
شعبده بازی / توکل بیلویردی
جمعه 21 اردیبهشت 1403 16:54
من زبان سنگ را با لهجه هایش می شناسم واقفم بر هر کنایه من زبان جوی را با نغمه هایش می شناسم واقفم بر استعاره صد فسون اما زبان آدمی را آه حتی یک دریغ از یک اشاره ای بسا آدم که گوید صبح و منظورش شب است شعبدهبازی آدم گوییا در این لب است
-
جان.../ علی رضا راهب
جمعه 21 اردیبهشت 1403 11:11
میافتم و برمیخیزم...میافتم و برمیخیزم... میافتم و برمیخیزم و مثل کوه در درّه فرومیریزم! میافتم و برمیخیزم میافتم و برمیخیزم و مثل ببر، یک ببر سراسیمه... یک ظهر فرو رفته...در یک شبِ تا نیمه/ یک ببر در اندیشه... وارهیدن از بیشه/ این پوست طاقتسوز...نیمش شب و نیمش روز/ یکپنجه و یکسینه...با خویشتنام...