-
ده قانون نوشتن از قول نویسندگان جهان / زیدی اسمیت
جمعه 28 مرداد 1401 14:09
به نقل از نوگام؛ سال ۲۰۱۰، روزنامه گاردین از چند نویسنده برجسته جهان خواست تا هرکدام ده رهنمود برای نوشتن داستان بدهند. ما در یک رشته پست وبلاگی، رهنمودهای بعضی از این نویسندگان را ترجمه میکنیم. بعضی از رهنمودها با شوخطبعی خاص نویسنده همراه است و بعضیشان شاید قابل بحث باشند. به هرحال نکاتی هستند که از تجربههای...
-
مرز / نزار قبانی / موسی اسوار
جمعه 28 مرداد 1401 14:07
بنشین تا ببینیم... تا کجاها مرز چشمان توست؟ تا کجاها مرز غمهای من است؟ آب های ساحلی تو کجا آغاز می شود؟ خون من کجا پایان می گیرد؟ نزار قبانی/ موسی اسوار
-
سکوت / والت ویتمن / بهرنگ بهروز نیا
جمعه 28 مرداد 1401 14:06
آن زمان که در سکوت به فکر فرو رفتم آن زمان که در سکوت به فکر فرو رفتم، به سراغ شعرهایم آمدم و زمانی طولانی تأمل کردم، یک فانتوم پیش از من با شمایل غیرقابل اعتمادی ظاهر شده بود، در زیبایی، سن و قدرت وحشتناک باشکوه. [همچون]نبوغ شاعران سرزمین های کهن، آن زمان که به من میرسد، چون شعله چشمانش، با اشاره به ترانه های جاودان...
-
غزل / امیر دادوئی
جمعه 28 مرداد 1401 14:05
ماه میتابید در مهتابیِ خود ماهتر سقفِ شب کوتاه بود و دستِ ما کوتاهتر همچنان رفتیم از این نیمهراهِ دورتر زندگی کردیم از ابلیس هم گمراهتر حدس میزد کودکی فردای بیزنجیر را در شبِ زنجیرها ما آهمان هم آهتر پشتِ هر دیوار دیواری و دیواری دگر پشتِ این دیوارها ماندیم ناآگاهتر آسمان، فهرستِ اندوهیست از این پنجره...
-
هوشنگ ابتهاج و هر آنچه که باید از زندگی و آثارش بدانید / محمد رضا تیموری
جمعه 28 مرداد 1401 13:58
تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است. در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند.مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می...
-
هوشنگ ابتهاج / ویکی پدیا
جمعه 28 مرداد 1401 13:45
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (۶ اسفند ۱۳۰۶ – ۱۹ مرداد ۱۴۰۱) معروف به هوشنگ ابتهاج و متخلص به سایه ، شاعر و پژوهشگر ایرانی بود. [۲] او نخستین کتابش به نام نخستین نغمهها را در سال ۱۳۲۵ منتشر کرد. [۲] از آثار دیگر او میتوان به تصنیفِ «سپیده» و غزل های « در کوچهسار شب » و « حصار » و « ارغوان » اشاره کرد. او همچنین در...
-
از آسمان تا ریسمان /نادر نادر پور
جمعه 28 مرداد 1401 13:16
تقدیم به سایه درخت معجزه خشکیده ست و آفتاب ، مسیحای روشنایی نیست و ابرها همه آبستن زمستانند و جوی ها همه در سیر بی تفاوت خویش به رودخانه ی بی آفتاب می ریزند و کوچه ها همه در رفتن مداومشان با ناامیدی بن بست ها یقین دارند . ... و مرد مار گزیده ز ریسمان سیاه و سفید می ترسد که ریسمان ، مار است و مار ، رشته ی دار و دار ،...
-
غزل / محمد رضا راثی پور
جمعه 28 مرداد 1401 09:34
به خوان رنگی دنیا اگر چه درویشیم اگر که دست دهد از تتار هم بیشیم بر آوریم چو گرگان دمار از امرا مبین کنون که بدرگاهشان چنان میشیم هوای رستن از این میله ها کجا گنجد به ذهن ما که قفس زاد حسرت خویشیم به هیچ ساحل آرامشی قدم ننهیم چنین که ملعبه موجهای تشویشیم زبان ما چو نچرخد به غیر گفتن حق دچار کینه بیگانه ،رانده از...
-
آتش خدا /مفتون امینی
جمعه 28 مرداد 1401 08:54
عشق مرا چگونه فراموش می کنی این آتش خداست که خاموش می کنی این سخت گفتنت همه با من برای چیست چون من در آتشم تو چرا جوش می کنی بر دشمنان خود نپسندد چنین که تو با دوستان بی تن و بی توش می کنی تا غصه های توست در آغوش ذهن من آیا تو با که دست در آغوش می کنی در کام من هلاهل درد است گوئیا هر جام می که با دگری نوش می کنی
-
خواب دریچه / فروغ فرخزاد
جمعه 28 مرداد 1401 08:17
چـون سنـگـهـا صـدای مـرا گـوش میکنی سنـگیّ و نـاشنـیـده فـرامـوش میکـنــی رگـبـاری و بـهـاری و خـواب دریـچــه را از ضـربـه های وسـوسـه مغشـوش میکنی دسـت مـرا کـه سـاقـهی سـبـز نـوازش ست بـا بـرگـهـای مـرده هم آغـوش میکـنـی گـمـراه تر ز روح شـرابیّ و دیــده را در شـعـلـه مینـشـانی و مـدهـوش میکـنـی ای مـاهی...
-
غزل / سیمین بهبهانی
جمعه 28 مرداد 1401 08:16
شب چون هوای بوسه و آغوش می کنی دزدانه جام یاد مرا نوش می کنی عریان ز راه می رسم و پیکر مرا پنهان به بوسه های گنه جوش می کنی شرمنده پیش سایه ی پروانه می شوم زان شمع شب فروز که خاموش می کنی ای مست بوسه ی دو لبم، در کنار من بهتر ز بوسه هست و فراموش می کنی مشکن مرا چو جام که بی من شب فراق چون کوزه دست خویش در آغوش می کنی...
-
نهان شد آفتاب سایه! / محمد رضا ترکی
چهارشنبه 26 مرداد 1401 05:20
چو خالی کرد کهنهخرقه پیر پرنیان اندیش خدای آسمان او را فراخوان کرد سوی خویش، یکی فرمود: او هرگز نبوده شاعری نوجو مقلّد بوده و پیرو؛ نه چیزی کم، نه چیزی بیش! یکی افزود: موسیقی به داد او رسید، ارنه زبان شعر او را بود صدها لغزش و تشویش! یکی هم گفت: او از دشمنان شاه مرحوم است چرا که تودهای بودهست آن ملعون و کافرکیش!...
-
موسیقی به داد شعرهای ابتهاج رسید / علی بابا چاهی
دوشنبه 24 مرداد 1401 19:35
علی باباچاهی، هوشنگ ابتهاج را شیفته شهریار میخواند و معتقد است هر دو این شاعران معروف در غزل نوآوریای نداشتهاند. او همچنین معتقد است ساز و موسیقی به داد شعرهای سایه رسید و باعث شد شعرهایش اشتهار بیشتری پیدا کند. این شاعر مدرن گرای معاصر در پی درگذشت هوشنگ ابتهاج در گفتوگو با ایسنا درباره آشناییاش با این شاعر...
-
ابتهاج سیاسی بود و نبود! / سمیعی گیلانی
دوشنبه 24 مرداد 1401 19:28
ا احمد سمیعی مترجم، ویراستار و نویسنده پیشکسوت درباره ویژگیهای شعر امیرهوشنگ ابتهاج (هـ. ا. سایه) و در پی درگذشت این چهره فقید ادبیات فارسی بیان کرد: «شعرهای هوشنگ ابتهاج هم سیاسی بود و هم غنایی؛ یعنی در بین غنایی و سیاسی رفتوآمد میکرد.» او در عینحال که معتقد است رنگ غنایی، بیشتر در آثار «سایه» نمایان است. وی به...
-
مرگ سایه و واکنش ها / محسن صلاحی راد
دوشنبه 24 مرداد 1401 19:21
واکنشها در باب درگذشت هوشنگ ابتهاج تامل بر انگیز است.درویژه برنامه ای که به خاطر سایه در یکی از کانالها ترتیب داده شده ، مجری به تکرار مضمون امید در شعرهای ابتهاج اشاره میکند و منتقد که از دوستان من است اصرار دارد یادآوری کند که این امید برخاسته از مرام و مسلک سایه بوده است. همینطور است (امروز حتی یادآوری این نکته...
-
سایه بان / پاییز رحیمی
دوشنبه 24 مرداد 1401 07:01
:من آمدم که برای تو سایه بان باشم بهار تازه ی این باغ ارغوان باشم تو آن ستاره ی خاموش کهکشان بودی من آمدم که برای تو آسمان باشم قرار بود بخندم چو شوق ، در چشمت و یا چو بوسه میان لبت ، نهان باشم تو باغ گل بشوی من پرنده ی باغت تو تا شکوفه کنی، من ترانه خوان باشم سکوت ممتد و پنهان ِ قله های بلند بگو صدای تو را تا کجا...
-
تصمیم / مرتضی دلاوری
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:59
ابرها در راهند زندگی گاهی یک تصمیم است: چتر یا بارانی؟ دوستی یا عشق؟
-
ایرج افشار و سایه / میلاد عظیمی
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:58
این عکس ایرج افشار و سایه در ایوان خانهٔ ایرج افشار است. فکر میکنم استاد افشار در بحر ریش سایه مستغرق شده است. بهشوخی میگفت: ریش سایه مثل ریش رستم است. رفیق دیرینه شصتهفتادسالهٔ هم بودند. یک کانون عاطفی خاص هم آنها را به یکدیگر پیوند میداد؛ یاد و خاطرهٔ مرتضی کیوان. افشار خیلی اهل شعر نبود.اما شعر سایه را دوست...
-
نمونه های شعر دیروز برای تبرک
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:56
بازگشت بی مرغ آشیانه چه خالی ست خالی تر آشیانه مرغی جفت خود جداست آه ای کبوتران سپید شکسته بال اینک به آشیانه دیرین خوش آمدید اما دلم به غارت رفته ست با آن کبوتران که پریدند با آن کبوتران که دریغا هرگز به خانه بازنگشتند گریه سیب شب فرو می افتاد به درون آمدم و پنجره ها رابستم باد با شاخه در آویخته بود من در این خانه...
-
نمونه های شعر دیروز برای تبرک
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:55
برخیزم / حمید مصدق ..... با من اکنون چه نشستنها،خاموشیها با تو اکنون چه فراموشیها چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم، خانهاش ویران باد من اگر ما نشوم تنهایم، تو اگر ما نشوی خویشتنی از کجا که من و تو، شور یکپارچگی را در شهر باز برپا نکنیم از کجا که من و تو، مشت رسوایان را باز نکنیم من اگر برخیزم تو، اگر برخیزی، همه...
-
شعر شب / احد شاملو
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:53
سکوتِ آب میتواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛ سکوتِ گندم میتواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛ همچنان که سکوتِ آفتاب ظلمات است ــ اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست: غریو را تصویر کن ! تمامیِ الفاظِ جهان را در اختیار داشتیم و آن نگفتیم که به کار آید چرا که تنها یک سخن یک سخن در میانه نبود: ــ آزادی! ما نگفتیم تو...
-
در دنج سوگ /شاهرخ تندروصالح
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:48
_برای سایه شعر .هوشنگ ابتهاج_ صدای سایه سلامی به رنگ و بوی غبار خمیده سروِ نگون صدای زخمی اعماق و طعم منتشر تاریکی و مرگ خنده زنان،رنگ رنگ پرچم ما کجا بایستم وُ های های گریه کنم؟ کجا بایستم اسماعیل؟! کجا بایستم ؟امید!حضرت اخوان خوئی نمرده، نه !دقمرگ شد ! و بامداد و سرو سیمینا بگوسیاوش کسرایی بگو محمد مختاری جناب جعفر...
-
غزل / اقبال مظفری
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:46
از روز و شب ملولم و از ماه و سال هم دل کندهام ز هستی و از قیل و قال هم ما را غم زمانه به پایان نمیرسد زآینده خستهایم ز ماضی و حال هم دیگر اثر نمیکند اینجا به جان من شادی که هیچ، غصه و رنج و ملال هم در چشم من سپید و سیاه جهان یکیست مرداب شب گرفته و آب زلال هم تنها نه دل گسستهام از خشت و خاک عقل دل کندهام ز آب و...
-
غزل / محمد جلیل مظفری
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:45
سوارِ توسنِ بادِ زمستان گرم با مهمیز دو گلدان بر لبِ ایوان، دو گلدان از تهی لبریز تمامِ وقت میلرزند بر خود بیکه خورشیدی... دو گلدانِ بلادیده ز جورِ حضرتِ پاییز یکی از دیگری میپرسد آیا ساقۀ سبزی دوباره ریشه خواهد زد دراین خاکِ ملالانگیز؟ نخواهد زد، من این را خوب میدانم، نخواهد زد جوابِ آندگر پیوسته با خشمی...
-
در سوگ سایه / سعید سلطانی طارمی
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:44
سایه ی همیشگی خاک خشک و آفتاب کشته را به جا نهاد و به دور دستهای زنده رفت رفت و با خودش نگفت: بی من آبها مسافران درختها و صخرههای آفتاب سوخته در جهان چه می کنند؟ شب که سایه را ربوده است صبح با کدام امید می دمد؟ ۴۰۱/۵/۱۹
-
درگذشت سایه / https://t.me/n00re30yah
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:43
سایه اگر در هر کاری به قول خودش «تنبل» و «بازیگوش» بود در کار شعر ششدانگ و کوشنده بود. وسواس داشت. کمالطلب بود. شعرش، هرچه هست، محصول ممارست و مطالعه مستمر اوست. گاهی چند سال برای ساختن غزلی وقت صرف میکرد. از چشمدیدم مینویسم. ستون بلاغت غزل سایه، زبان حافظ و سعدی است و او هشتاد سال شبوروز با شعر حافظ و سعدی...
-
مرد غزل / حسن اسدی
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:42
ﺍﻫﺮﯾﻤﻦ ﭘﺘﯿﺎﺭﻩ، ﺍﻫﻮﺭﺍ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ! هر زشتِ هزار آبله، ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ! چون شیشه، ﺗﺮﮎ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎِ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎ ﺩﺷﺘﯽ ﮐﻪ ﺯ ﺗﺐ ﺳﻮﺧﺘﻪ، ﺩﺭﯾﺎ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ! ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﭘﺮﺳﺘﺎﻥ، ﻧﻔﺲِ ﺟﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖﺍﻧﺪ ! ﻫﺮ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩﺷﯿﻔﺘﻪ، ﻟﯿﻼ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ! ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺷﻮﮐﺖ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺯﺍﻍ ﻧﺒﺎﻓﯿﺪ ﻣﺮﺩﺍﺑﯽِ ﻣﺤﻨﺖﺯﺩﻩ، ﻋﻨﻘﺎ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ! ﺩﺭ ﺑﺎﻍِ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻪ ﺷﺮﻓﺨﺎﻧﻪﯼ ﺷﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﻏﻨﭽﻪﯼ...
-
پیر پرنیان اندیش / نور سیاه
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:41
مجموعهی «پیر پرنیاناندیش» کاری از میلاد عظیمی و عاطفه طیه است. پدیدآورندگان این اثر دربارهاش چنین میگویند: «این کتاب ماحصل چندصد ساعت مصاحبت آزادوار و بیآداب و ترتیب با سایه است؛ که آخرین نمونههای کتاب را تلفنی با سایه بررسی کردیم. این کتاب البته دربرگیرندهی همهی آنچه در صحبت سایه دیده و شنیدهایم نیست؛ نه حجم...
-
شاعر وایدئولوژی / محمد علی شاکری یکتا
دوشنبه 24 مرداد 1401 06:41
1-سوگنامه بلندا سرِ ما که گر غرق خونش ببینی، نبینی تو هرگز زبونش سر افراز باد آن درخت همایون کز ین سرنگونی نشد سرنگونش تناور درختی که هر چه ش ببرّی فزون تر بود شاخ و برگ فزونش زمین واژگون شد از آن تا نبیند در آیینه ی آسمان واژگونش یلی گوی عهدش بلا آزماید زهی مرد و آن عهد و آن آزمونش ز چندی و چونی برون رفت آخر دریغا...
-
تمام / هادی مومنی
پنجشنبه 30 تیر 1401 18:23
تمام شد هر چیز هرآنچه رابطه مهر را طنابی بود هر آنچه قیچی این رشته ی پریشان بود تمام شد آری تو رفتی و همه شاخه ها به پنجه جادوگران مبدل شد چراغ ها همه چشمان گرگ هار شدند پرنده ها همه جغدی شدند مرثیه خان تمام شد اما نشد تمام امید من جوانه ای بود در زیر تلی از اوهام هنوز سبز و برازنده