-
قاعده دیگر / احمد شاملو
پنجشنبه 7 فروردین 1399 18:28
@literature9 نه تو را برنتراشیدهام از حسرتهای خویش: پارینهتر از سنگ تُردتر از ساقهی تازهروی یکی علف. تو را برنکشیدهام از خشمِ خویش: ناتوانیِ خِرَد از برآمدن، گُر کشیدن در مجمرِ بیتابی. تو را بر نَسَختهام به وزنهی اندوهِ خویش: پَرِّ کاهی در کفّهی حرمان، کوه در سنجشِ بیهودگی. □ تو را برگزیدهام رَغمارَغمِ...
-
ضد خاطرات / آندره مالرو / ابولحسن نجفی
پنجشنبه 7 فروردین 1399 18:26
فقط مرغهای دریاییاند که از توفان نمیهراسند، حتی وقتی در میانِ دریاها، جهتِ خود را گم میکنند و جایی برای نشستن پیدا نمی کنند. آنقدر بال میزنند تا توفان تمام شود و زمینی برای نشستن پیدا کنند یا در همان اوج، جان میدهند. آن پرنده ای که در میانِ امواج میافتد، مرغِ دریایی نیست. مرغِ دریایی در اوج میمیرد. آخرین...
-
بخند / محمد سعید میرزایی
پنجشنبه 7 فروردین 1399 18:25
بخند خانم شاعر ! نبینمت غمگین بخند ای به فدایت هزار فروردین! بخند تا شود از غُصّه خاطرت خالی بخند تا شود این قصه با لبت شیرین مرا ببخش که سیارۀ خودم را زود وداع کردم و سمت تو آمدم به زمین مرا ببخش... به این شاهزادۀ کوچک کسی نگفت گلِ سرخ، بی اجازه نچین مرا ببخش عزیزم اگر کمی بودهست برایتان چمدان خیال من، سنگین به...
-
نمونه های شعر معاصر برای تبرک
پنجشنبه 7 فروردین 1399 18:25
مرگ نازلی / احمد شاملو نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت. در خانه، زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر. دست از گمان بدار! با مرگِ نحس پنجه میفکن! بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار… نازلی سخن نگفت سرافراز دندانِ خشم بر جگرِ خسته بست و رفت… «ــ نازلی! سخن بگو! مرغِ سکوت، جوجهی مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشستهست!» نازلی...
-
...و زندگی و مرگ و زندگی و مرگ... / فاطمه سلیمانی
چهارشنبه 6 فروردین 1399 18:37
خاموش شد و پهنه ی وسیع دو چشمش را احساس گریه تلخ و کدر کرد آیا شما که صورتتان را در سایه ی نقاب غم انگیز زندگی مخفی نموده اید گاهی به این حقیقت یاءس آور اندیشه می کنید که زنده های امروزی چیزی به جز تفاله ی یک زنده نیستند .
-
سیاستمدار شاعر / نور سیاه
چهارشنبه 6 فروردین 1399 14:06
ایرج میرزا در عارف نامه درباره ملک الشعراء بهار گفت: «ملک دارای آن مغز سیاسی». این سخن ایرج ولو مزاح باشد به نظرم جدی است. این درست که بهار شاعر خیلی بزرگی است اما بیش و پیش از اینکه شاعر باشد، سیاستمدار بود .ازین حیث شاید شبیه به رجل سیاسی محبوبش، وثوق الدوله باشد که شاعر قابلی بود و البته سیاستمدار قابلتری بود. ملک...
-
با سیمین بهبهانی / نور سیاه
چهارشنبه 6 فروردین 1399 14:05
1.سیمین بهبهانی یکی از نمایندگان برجسته غزل معاصر ایران و یکی از بزرگترین شاعران زن در تاریخ ادبیات زبان فارسی است. درباره او بسیار گفته و نوشته اند تا آنجا که گمان می شود سخن تازه ناگفته ای نمانده باشد. در این یادداشت داوری خودم را در قبال برخی از جوانب کارنامه سیمین بهبهانی – این شاعر مقتدر کاربلد- عرضه می دارم. 2....
-
چه غریب ماندی!... / نور سیاه
چهارشنبه 6 فروردین 1399 14:05
سایه نود و دو ساله شد. طبعاً باید شادباش گفت ولی من نمیخواهم سخن طربناک بگویم. چون شاعر بزرگ ما شاد نیست. میخواهم شعر تازۀ بسیار تلخی از سایه نقل کنم. این شعر دلمشغولی مداوم اینروزهای شاعر مهربان و تنهای ماست. اسم شعر هست «مرگ در غربت»: بگذار تا بگریم پیشاپیش در غربت نخواسته بر روزِ مرگِ خویش. میدانم ای عزیز آن...
-
سه گانی / مریم صابری
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:42
صبح جمعه اضطرابم بیشتر... عصر جمعه باز هم بوی تو نیست... این بد احوالی شده تقدیرِمن از پیشتر... #مریم_صابری @maryam_saberi_3
-
مجیز / حبیب یزدانی
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:42
یک عدّه مجیز مینویسند در مدح عزیز مینویسند دریاچه اگر کـویر گردد آنرا چو ونیز می نویسند درباره دشمنان فرضــی پیوسته و تیز مینویسند چون دشمن آرامش و صلحند از جنگ و ستیز می نویسند مسئـولی اگر فرار کرده در ذَّمِ گـریز می نویسند یا مبلغ اختلاس ها را در حد پشیز می نویسند از عیب خودی ز روی اجبار یک جمله ریز می نویسند عیب...
-
هبل / ح عبادیان
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:41
هبل افتاد اما لات و عزا سر برآوردند پدر از آب و از آیینه، آزر ها در آوردند تبر بر دوش در فصلی ملال آور حرامی ها به نام اهل چشمه، غنچه های پرپر آوردند پر از اندوه بی برگی شد آغوش اقاقی ها شبی که زاغ ها جای کبوتر پر در آوردند قبای باغ را بردند و دستانی گناه آلود کلاه عاشقان را غرقِ در خون با سر آوردند شرابی کهنه در...
-
مداد آزادی /حمید احمدی
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:41
با مدادی به رنگ آزادی زندگی هی سیاه تر می شد با ظهور نظام استقلال ملتی بی پناه تر می شد مغزها شسته رفته،آماده مثل افکار خام یک کودک چشم ها بسته،گوش ها کر کارها رو به راه تر می شد موبدی دین تازه ای آورد دین لعنت به هر کس و همه چیز هر چه بر دین تازه پر می داد دین مردم تباه تر می شد مجرمی بر جنایتش افزود چون که زیر...
-
نامه / محمد رضا راثی پور
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:38
نامه ای در بطریست نامه ای ناخوانده با امیدی که دل آشوبه گرفته ست از امواج انگار ای بسا چشم که تا تیررس دید بر این بی مقدار سوی خود دوخته بود ای بسا رویا ها در دل جزر و مد بی پایان از امیدی واهی مشعل افروخته بود و فراموش ترین گمشده خود را می دید بعد کابوس فروپاشی کشتی در آب خشم غول طوفان و تقلای سرآسیمه میان گرداب بر...
-
بهار 99 / سعید سلطانی طارمی
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:35
هر سال، خشکی داشتیم و فقر و استبداد با این همه بویت که می پیچید در کوچه های شهر. انگار که دیوانه های خاک زنجیر ها را پاره می کردند. و از رگان ریشه ها با یک تهاجم، راست می آمدند آنجا که لازم بود و ناگهان شب یا سحرگاهی در شکل لبخندی که در آواز خود جاریست از شاخه ها پرواز می کردند توی دهان باد آنگاه در فریادهای پچپچی...
-
اورا به خاک نخواهم سپرد/ سعید سلطانی طارمی
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:34
در سوگ دوست عزیزم دکتر فریبرز رئیس دانا ایستاده در دور دستِ پیراهن جنازه ای تابان که زنده تر از هابیل فریاد می زند: فرزندان من! عدالت را و عشق به آزادی را هرگز به خاک نسپارید. ایستاده در دوردست ترین نقطه ی کفن جنازه ای تابان که زنده تر از هابیل با شکسته های سرش آواز می خواند: فرزندان من! امید را که ریشه ی هستی و زندگی...
-
صبور باش / محمد جلیل مظفری
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:34
صبور باش گلم! شنیدم از نفسِ سردِ بادِ اسفندی که صبحدم میخواند به گوشِ بادیهها: "دوباره فصل تغزل، دوباره موسمِ شعر دوباره فرصتِ باران و پرسه و بوسه دوباره نوبتِ گل میرسد ز راه آری: به گوش باش گلم! که عنقریب خبر میرسد ز چاوُشان زمان بیداری اسفند 1398 #محمدجلیل_مظفری http://t.me/barfitarinaghosh
-
گلخند / هومن گلهو
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:34
در جاده تبِ روند و آیندی نیست در شهر سرٍ پیام و پیوندی نیست از کوچه بهار رد شد و دست تکاند بر روی لب پنجره گلخندی نیست. #هومن_گلهو @h_golhoo
-
برای صدای پای بهار / پیام سیستانی
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:33
در مسیر دشت رنگ و رو پریده رود تازه واردی ست رود تازه واردی که تا دلت بخواهد از خیال ماهیان پر است ماهیان بی تعارفی که رود تازه وارد از حضورشان کسل نمی شود مثل باغ نونوار خوش سلیقه ای که از حضور گل مثل چشمه ای که بیشه از حضور صاف و ساده اش مثل دل که از شمردن دقایقی که با تو بوده است عشق در گمان زندگی شبیه رود تازه...
-
دو شعر از هرمز علیپور
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:23
۱ بعضی از حسها در آدمیست که تا وقوع مرگ نهان میمیرند. من با کسی که از راز کلمات نمیداند چه صحبتی به این صبح دارم وقت گیر آورده میداند که نیمهی من در گِروی هجوم خرچنگهاست من درس نخواندهام آدم ولی که هستم وقتی که پردهای برای بودن بر جای نمانده است با اینهمه برافتادن حجابها. در دل هر لحظه گفتوگوی فردا چه دارد...
-
نگاه سهراب سپهری به زندگی / دکتر نادر ابراهیمیان
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:21
چکیده در این مقاله به بررسی مفاهیم مربوط به زندگی در اشعار سپهری پرداخته میشود. سپهری با دیدی عارفانه به جهان و اجزای کائنات مینگرد و برای همهی اجزای طبیعت سهمی یکسان قائل است. و به زندگی نگاه مثبتی دارد. شعر سهراب، شعر زندگی است و نگرش او مثبت و مشتاقانه میباشد. نگاه سهراب به زندگی، نگاه عارفانه، عابدانه و...
-
و دالانها به ارادهی کلمات میپیچیند/ نگین کلامی
چهارشنبه 6 فروردین 1399 13:17
آدم هیچوقت نمیداند هر روزی که میگذرد، چقدر از باقیماندهی زندگیش است. اینطوری است که تا میآید درست فکر کند، میبیند دارد میمیرد یا حتی قبلش مردهاست. بههرحال همیشه انگار جایی دورتر از آن ایستاده که بتواند تهاش را ببیند. همان وقت هم که تهتهاش نیست. یعنی شاید هم باشد، اما وقتی مردهباشی و ندانی جایی که حالا...
-
وجود عدم / رضا ضیا
یکشنبه 3 فروردین 1399 18:52
مائیم و وجودی ز عدم، ناخوشتر عیشی، چو زمانه دم به دم ناخوشتر وین طُرفه که شد در طلبِ چیزی خوش مرگِ من و زندگی، ز هم ناخوشتر #کمالالدین_اسماعیل (قرن 6 و7) ▫️▫️▫️ بارها گفتهاند و نوشتهاند که رباعی موجزترین و عمیقترین قالبِ شعر فارسی است. رباعی جای پرگویی نیست و کسی که حرفی برای گفتن ندارد در آن موفق نیست. در همین...
-
باقی عمرم / احمد شاملو
یکشنبه 3 فروردین 1399 18:50
من جزئی از توام، دیگر نه زمان و نه مرگ هیچ یک عطش مرا از سرچشمهی وجود و خیالت بینیاز نمیکند... آیدا باقی عمرم..! تو شمشیر سحرآمیزی هستی که من به اتکای تو قلعهها را میگشایم و جهان را فتح میکنم. #احمد_شاملو "کتاب: مثل خون در رگهای من"
-
از نامه های احمد شاملو به آیدا / منبع literature
یکشنبه 3 فروردین 1399 18:50
@literature9 آیدا ... بگذار بیمقدمه این راز را با تو در میان بگذارم: که من در عشق، بیش از هر چیز دیگر، بیش از لذتها، آتش و شور و حرارتِ آن را میخواهم. بیش از هر چیز، شوق و شورش را میپسندم و بیش از هر چیز، بیتابیها و بیقراری هایش را طالبم. سکوتِ تو، شعر را در روحِ من میخشکاند! شعر، زندگی من است. حرفهای تو...
-
توضیحِ احمدشاملو دربارهی «مرگِ نازلی»
یکشنبه 3 فروردین 1399 18:49
@literature9 وارطان سالاخانیان پس از کودتای 28 مردادِ 1332 گرفتار شد. وارطان یک بار شکنجهای جهنمی را تحمل کرد و به چند سال زندان محکوم شد منتها بارِ دیگر یکی از افراد حزبِ توده در پروندهی خود او را شریکِ جرمِ خود قلمداد کرد و دوباره برای بازجوئی از زندانِ قصر احضارش کردند. من او را پیش از بازجویی دوم در زندان موقت...
-
نمونه های شعر دیروز برای تبرک
یکشنبه 3 فروردین 1399 18:48
زیک زایی / نیما یوشیج در شب تیره چو گوری که کند شیطانی وندر آن دام دل افسایش را دهد آهسته صفا، زیک زیک، زیک زایی لحظه ای نیست که بگذاردم آسوده به جا. بال از او خیسیده پای از او پیچیده. شده پرچین اش دامی و من اش دام گوشا. معرفت نیست دریغا! در او آن دل هرزه درا. که به جای آوردم وانهد با خود، در راه مرا. زیک زیک، زیک...
-
نماز میت / علی الوردی
یکشنبه 3 فروردین 1399 18:47
@literature9 فی وطنی یوجد مستشفى سیء لعلاجک، و عشرات المساجد الفاخرة للصلاة علیک عند موتک در وطنم برای درمانت یک بیمارستان بد وجود دارد و دهها مسجد باشکوه برای خواندن نماز میّت، بر تو! #علی_الوردی استاد دانشگاه، مورخ و جامعهشناس عراقی
-
سین هفتم / احمد شاملو
یکشنبه 3 فروردین 1399 18:47
سین هفتم سیب سرخیست، حسرتا که مرا نصیب از این سفرهی سنت سروری نیست شرابی مردافکن در جام هواست، شگفتا که مرا بدین مستی شوری نیست. سبوی سبزهپوش در قاب پنجره آه چنان دورم که گوئی جز نقش بیجانی نیست. و کلامی مهربان در نخستین دیدار بامدادی فغان که در پس پاسخ و لبخند دل خندانی نیست. بهاری دیگر آمده است آری اما برای آن...
-
محمد ابرغانی
سهشنبه 27 اسفند 1398 10:27
محمد ابرغانی از شاعران بی حاشیه آذربایجان شرقیست که در ایام دانشجویی در داشگاه آزاد ( سالهای 69 و 70 ) توفیق آشنایی با ایشان داشتم . و ظاهرا بر اساس شهرتی که دارد در یکی از روستاهای نزدیک سراب و بستان آباد بنام ابرغان بدنیا آمده است. و تحصیلات خود را در رشته مهندسی زراعت و اصلاح نباتات تا کارشناسی ارشد ادامه داده و در...
-
لطفا کاری به کار شعر نداشته باشید / اسماعیل امینی
سهشنبه 27 اسفند 1398 10:08
لطفاً برای شعر بودجه تعیین نفرمایید! لطفاً کنگرة شعر و مسابقة ادبی برگزار نکنید! لطفاً از چاپ اولین مجموعه شعر شاعران جوان حمایت مالی نفرمایید! مرحمت فرموده و دیگر شب شعر برگزار نکنید. اصلاً مرحمت فرموده ما را مس کنید. به خاطر خدا دیگر به ما سکة طلا و سفر سیاحتی و زیارتی جایزه ندهید. ما شاعریم و نمیخواهیم که برای...